#آسانسور_پارت_145

-خيلي بي جنبه از خود راضي هستي ...

پوزخندي زد...

بهزاد - تو كه اعتماد به نفست از من بيشتره....

با تعجب بهش خيره شدم

بهزاد - نكنه خيال ورت داشته كه من از توي پرستار خوشم امده ...اونم فقط به خاطر چندتا كل كل بچگانه...

رنگم پريد ....زبونم بند امد ...

يه قدم ازش فاصله گرفتم ..دست و پامو گم كردم ...

فهميدم داشته سر به سرم مي ذاشته

-تو ...تو يه موجود نفرت انگيزي

لبخندش بيشتر شد ...

با نفرت و صداي ارومي

- بهتره بري و براي هميشه بميري

سريع چرخيدم و با سرعت به طرف در حركت كردم



بهزاد - منا

وقتي به اسم كوچيك صدام كرد ..دلم هري ريخت

با رنگ پريدگي برگشتم طرفش

بهزاد – هميشه حد خودتو بدون ....فكر نكن با دوتا حرف مي توني خودتو بيشتر از اون چيزي كه هستي نشون بدي ....

romangram.com | @romangram_com