#آسانسور_پارت_144


ختده ام گرفت ....

-چرا انقدر از من بدت مياد ؟

بهزاد - بدم نمياد

-پس ؟

بهزاد - يكم سرتقي

- حالا اين خوبه يا بد ؟

به چشمام با خنده خيره شد....

بهزاد - بستگي داره

-به ؟

بهزاد - به اينكه این خانوم پرستار .... تو همه موراد اينطوري سرتقه يا اينكه نه ...

نمي دونم چرا از حرف زدن باهاش ...داشتم ل*ذ*ت مي بردم ..و دلم مي خواست به بحثمون ادامه بدم

-بستگي به ادم رو به روم داره ...

بهزاد - حالا اگه اون ادم من باشم چطور؟

نگام از كفشاي مشكيش شروع شد و به لبخند رو صورتش ختم شد ...

-خيلي به خودت اعتماد داري

بهزاد – اوهم ...اونقدر كه ميدونم... حتي الان حاضر نيستي يه لحظه نگاتو ازم بگيري ..

يه دفعه اخمام تو هم رفت


romangram.com | @romangram_com