#آسانسور_پارت_140


- بي عقل داري چيكار مي كني ...؟

مرواريد- اصلا نخواستم .خسيس...همش در حال باج گيري هستي

-باشه بابا..... نكن

-برو ترسوبرش دار ...خودم خاليشون مي كنم ...

****

بعد از رسيدن به بيمارستان

از ماشين پياده شدم .

- .پارك كردي بيا بالا

مرواريد- ماشين توه

-فعلا كه داره بهت مفت و مجاني سواري مي ده ..بالا مي بينمت....

***

كارتمو به مقنعه ام وصل كردم و جلوي اينه به خودم لبخندي زدم ...انگشت اشاره امو به طرف اينه گرفتم و به خودم اشاره كردم:

-.امروز بهترين روز زندگيت ميشه ...به خودت ايمان داشته باش...خدا با توه ..البته اگه يكم دوگوله رو راه بندازي ....



- اي به چشم منا جون ..

.و با بشكني براي تقويت روحيه كاملا از دست رفته ام ....از اتاق خارج شدم ...

زير چشمي به بقيه پرسنلي كه از كنارم رد مي شدن نگاه مي كردم ...كسي حواسش به من نبود


romangram.com | @romangram_com