#آسانسور_پارت_139
همونطور كه تو ماشين چشمامو بسته بودم و سعي داشتم تا بيمارستانو يه چرتكي زده باشم:
مراوريد - چرا انقدر چرت مي زني؟
-خوابم مياد
سرشو با تاسف تكوني داد..و به رو به رو به خيره شد ...بعد از چند ثانيه..نيم نگاهي بهم انداخت :
مرواريد- منا جونم
اينطور صدا كردنش معني بهتر از اين نداشت كه...يعني منا جون مي خوام خرت كنم ...
-باز چي مي خواي ؟
مرواريد- اون كت دامن خوشگلتو ...يه امشب به من قرض مي دي
-كدوم؟
مرواريد- همون شكلاتيه؟
يه دفعه چشمام باز شد ...
-انوقت تو چي بهم مي دي؟
مرواريد با نگراني- چي مي خواي ؟
كمي فكر كردم ..نيشم باز شد .:
- امروز تو باد لاستيكاي محسني رو خالي كن
مرواريد با فرياد منااااااااااااااااااااااا ا ..محكم زد رو ترمز...و برگشت طرفم....
با ترمزش پرت شدم به جلو و بينيم خورد به داشبورد
اخم در امد و دستي به بينيم كه خورده بود به داشبور كشيدم
romangram.com | @romangram_com