#آسانسور_پارت_126


به طرف پنجره رفتم و با حوله شروع كردم به خشك كردن موهام

- فردا نمي رم ...اين يارو رو هم ادب مي كنم ....

اوه خدا چقدر بايد من بي عرضه. ادم... ادب كنم ..محسني و محمد...بهزادم كه ادم كردم ...

با پوزخند:

- چقدرم موفق بودم ..

بايد يه فكر درستو و حسابي بكنم ...مثل همه فكراي گند قبليت ...

صداي مايكروفر در امد ...

ليوانو برداشتم و پشت ميز اشپرخونه نشستم ..دستامو دور ليوان گرفتم ..

وقتي داغيش نوك انگشتامو سوزوند ليوانو بلند كردم و به لبام نزديك كردم .



.كه يه دفعه اشكم در امد و محكم با دست كوبيدم روي ميز ..

- اخه نفهم .. اين همه درس خوندي كه راحت جون يه ادمو بگيري.

-.تو با چه اعتماد به نفسي به هر كي كه مي رسي مي گي پرستارم...

- محسني حالمو بهم مي زني ...مي خوام بكشمت ...و يه دفعه بلند داد زدم

.... اه...

كه همزمان صداي گوشيم در امد ...بلند شدم و از كيفم درش اوردم ..صبا بود...

پرتش كردم رو ميز اشپزخونه و سرمو گذاشتم رو ميز و هاي هاي ..


romangram.com | @romangram_com