#آسانسور_پارت_101

تمام دستام خوني شده بود ......نمي تونستم از جام تكون بخورم

محسني- مگه كري؟

اشك تو چشمام جمع شد... چونم لرزيد و دقيقتر به دستگاه خيره شدم



محسني با داد-صالحي؟

با صداش از جام پريدم و به چشاش خيره شدم ...



محسني- شوك بيار الان از دست مي ره

خداي من شوك..شوكو الان بايد از كجا بيارم ؟

لبام مي خواست از هم باز بشه و بپرسه چي هست اين شوك لعنتي ...مغزم بدجور هنگ كرده بود....



به مريض نگاه كردم و نا خواسته از دهنم پريد

- اون مرده



محسني كه از كارام و حرف ..حسابي عصباني شده بود...

تختو دور زد و امد طرفم....هنوز دستام رو زخم بود ...



همش ذهنم داشت ازم سوالاي مسخره مي پرسيد

romangram.com | @romangram_com