#آرشام_پارت_93
-ولی این اتاق حریم خصوصی من محسوب میشه و دوست دارم هرکی که می خواد واردش بشه قبلش ازم اجازه بگیره..
پوزخند زد..
و با نوک انگشت اشاره ش در حالی که نگاش هنوزم تو چشمام زووم بود قفسه ی سینه م رو لمس کرد و جدی گفت: بهتره از الان پا رو دُم ِ
من نذاری دختر..اگه بخوای باهام در بیافتی و حرف رو حرفم بیاری اونوقته که خودم خلاصت می کنم و نمیذارم کارت به خودکشی واین حرفا
بکشه..
و بلندتر داد زد: پس بهتره اینو خوب تو گوشای کَرِت فرو کنی..اینجا همه با دستور ِمن کَر میشن و کور..تو هم مستثنا نیستی و جزوی از
اونایی..
انگشتشو کشید کنار و ازم فاصله گرفت..ترجیح می دادم فعلا سر به سرش نذارم چون بد فرم پاچه می گرفت..
--لباستو بپوش با من بیا..باید چند تا نکته رو بهت بگم..
واسه همین اینجا نشسته بود؟!..
خب خبرت بیاد صبر می کردی تا بیام بیرون بعد عین اجل ظاهر می شدی..
-باشه پس برو بیرون..
هیچ حرکتی نکرد..سر جاش ایستاده بود و نگام می کرد..
دیدم باز نگاش داره رو اندامم کشیده میشه با حرص گفتم: چیه چرا نمیری؟..نکنه پام رو دمت گیر کرده؟!..
باز عصبانی شد و چپ چپ نگام کرد که تند گفتم: می خوام لباس بپوشم..البته باا جازه ی شمـــــا..
واز قصد «شما» رو بیشتر کشیدم..
با فشار دادن دندوناش روی هم فکش منقبض شده بود..
از در که رفت بیرون یه نفس راحت کشیدم..
خدایا منه بدبخت قراره با این زبون نفهم زندگی کنم؟..!بیچاره تر از اینی که هستم میشم..
طاقته حرفه حسابم نداره سریع فاز و نولش قاطی می کنه ، جریانش منه کم شانسو می گیره..
خدایا کرمتو شکر اینم ادمه تو افریدی؟!..
*************************
لباس فرمم درست شبیه لباس قبلی ِگندم بود..ولی من از لباس فرم خوشم نمی اومد..تو خونه ی منصوری هم عادی می گشتم..
واسه همین یه سارافن بنفش و یه بلوزسفید تنم کردم با یه شلوار جین سفید..یه شال بنفش هم انداختم رو سرم که نمی نداختم سنگین تر
بود..
یاد چند دقیقه پیشمون که می افتادم خنده م می گرفت..
یارو فقط قسمتای حساس بدنمو ندید وگرنه در حد عالی سر تا پامو دید زد..
از در که رفتم بیرون ندیدمش..داشتم تو دلم ذوق می کردم که سر و کله ش ازته راهرو پیدا شد..
نیشم که باز شده بود خود به خود بسته شد..
لباساشو عوض کرده بود..یه بلوز نوک مدادی و کت اسپرت همرنگش..شلوار جین مشکی و یه شال مشکی با خطای ظریف سفید هم با یه
حالت جذابی انداخته بود دور گردنش..تیپ و قیافه ش درسته تو حلقـــم ..فقط قیافه داره وگرنه اخلاق زیر صفر..
نگاش که به من افتاد قدماشو اروم کرد ..از همونجا به سرتا پام نگاه کرد و دیدم که رو لبش پوزخند نشست..
یعنی تو دلم بهت فحشای بالای 18سال میدم اگه همون فکری رو کرده باشی که من کردم..ولی تابلو بود که داره به همون فکر می کنه..
کنارم نایستاد و به راهش ادامه داد ولی از بغلم که رد شد گفت: دنبالم بیا..
و منم مطیع پشت سرش راه افتادم ..خدا رو شکر به لباسم گیر نداد..
اون جلو می رفت و من پشت سرش و از همونجا نگام چرخید رو شونه های پهن و عضله ایش که کم مونده بود کت اسپرتش و از پشت جر
بده..حسابی تو تنش کیپ شده بود..
ازپله ها پایین رفت ..خدمتکارا به صف جلوی پاگرد ایستاده بودن..
جلوشون ایستادیم که آرشام رو بهشون جدی گفت:تا مدتی که گندم نیست این خانم وظایف اون رو انجام میده..از حالا به بعد دلارام مستخدم
مخصوصه منه.. قوانین رو می دونید و توقع دارم مو به مو به اونها عمل کنید..و اگه دلارام سوالی دراین خصوص داشت راهنماییش می
کنید..همه چی روشنه؟..
همگی مطیعانه سر تکون دادن و اطاعت کردن..
مرخصشون کرد و بهم گفت باهاش برم..به طرف یه در رفت و جلوش ایستاد..
با لحن خشکی رو بهم گفت: به هیچ عنوان حق ورود به این اتاق رو نداری..این اتاق و اتاق ِ بالایی که درست انتهای راهرو قرار داره..اگه بفهمم
بدون اجازه ی من پاتو توی یک کدوم از این دو اتاق گذاشتی به بدترین شکل ممکن مجازات میشی..این رو به بقیه ی مستخدمین هم گفتم
..دیگه حرفی نمی مونه و اگه سوالی داشتی می تونی از من یا یکی ازخدمتکارا بپرسی..نکات مهم رو خودم بهت گفتم..
از کنارم رد شد که فک کردم باید اینوبپرسم و یه دفعه از دهنم پرید: کجا میرین؟!..
سر جاش وایساد و به ارومی برگشت نگام کرد..
@romangram_com