#آرشام_پارت_10
--د نکردی لعنتی..وگرنه دست از سرم برمی داشتی..رفته بودم بیمارستان..به خدا دارم از اونجا بر می گردم..بذار برم..
از گوشه ی چشم نگاهش کردم..اخمامو بیشتر در هم کشیدم و گفتم :بهت نمیاد چیزیت باشه..از منم سالم تری..
--نگفتم به خاطرخودم رفتم..اصلا چرا باید برای تو توضیح بدم؟..بکش کنار بذار پیاده شم..
-این موقع شب نگه دارم که گیر یکی دیگه بیافتی؟..نه..بهتره با خودم باشی که یه جورایی باهات تسویه هم کرده باشم..
با هق هق گفت :چه تسویه ای؟..چی داری میگی روانی؟..من که از خیرش گذشتم..
همچین سرش داد زدم که خودش رو جمع کرد وچسبید به در..
-خفــــه شــــو..به چه حقی توی چشمام زل زدی و اون اراجیف رو سر هم کردی؟..هه..به من میگی روانی و به ماشین من اهانت می
کنی؟..پس بهتره بدونی هیچ عمل نابخشودنی جلوی چشم من بدون مجازات نخواهد بود..
عصبانی بودم..درست همونجوری که می خواستم رابطه م رو با دخترا بهم بزنم..دخترایی که مدتی رو باهاشون بازی می کردم و بعد هم از
زندگیم برای همیشه پرتشون می کردم بیرون..
این دختر یکی از اونها نبود..ولی چیزی هم کم نداشت..اونها با هدف نابود می شدند واین بی هدف..برای تنوع بد نبود..
با سرعت می روندم که حس کردم بازوی راستم به شدت سوخت..داد زدم وسریع نگاهش کردم..یه چاقو توی دستش بود و از بازوم خون به
شدت بیرون می زد ..بهم حمله کرد که زدم کنار..فکر اینجاشو نکرده بودم که می تونه همراهش چاقو داشته باشه..
همین که زدم کناردستاشو اورد جلو تا بهم ضربه بزنه..داد می زد و تمام تلاشش رو می کرد تا بتونه با چاقو سینه م رو بشکافه..
ولی دستاشو محکم نگه داشته بودم..از طرفی خون از بازوم جاری بود و سوزش شدیدش نشون می داد که زخمش عمیقه..
پرتش کردم عقب..پشتش محکم خورد به در..محکم به در می کوبید تا بتونه بازش کنه..وحشی شده بود و از طرفی حالم زیاد خوب نبود.. قفل
در رو زدم..مثل برق پرید پایین و فرار کرد..از تو اینه ی جلو نگاهش کردم..خیلی تند می دوید..دنده عقب گرفتم..
یک لحظه برگشت و با دیدنم سرعتشو بیشتر کرد..رفت تو خیابون اصلی..از ماشین بیرون اومدم وبه طرفش رفتم..ولی بهش نرسیدم چون سریع
پرید تو یه تاکسی و خیلی زود از جلوی چشمام دور شد..
دست چپم روی بازوم بود و از لا به لای انگشتام خون جاری بود..یک لحظه یاد ماشینش افتادم..باید می رفتم سراغش..خیلی دختر با دل و
جراتی بود که چنین کاری رو باهام کرد..
ولی وقتی رسیدم دیدم اثری از ماشینش نیست..رفته بود..لعنتی..
فقط ای کاش یک بار دیگه به پستم می خورد..در اونصورت می دونستم باهاش چکار کنم..به بدترین شکل ممکن شکنجه ش می کردم..جوری
که از کرده ی خودش روزی هزاران بار به غلط کردن بیافته..
فقط ای کاش همچین روزی برسه..برای اولین بار از جانب یک دختر بهم اسیب رسیده بود و این حسابی برام گرون تموم شد..
اینکه آرشام از یک دختر ضربه ببینه..اینبار اگر گیرم می افتاد نابودش می کردم..نابود..
همراه پرستار وارد اتاق شدم..زخم عمیقی روی دستم ایجاد شده بود..پرستار از اتاق بیرون رفت..پس چرا انقدر دست دست می کنند؟..
حالا علاوه بر سوزش درد هم داشتم..به دیوار سفید اتاق خیره شدم..صورت دختر هنوز هم جلوی چشمام بود..چشمای خاکستری..پوست
سفید..لبای کوچیک ..ظاهرش نظرم رو جلب نکرده بود..به هیچ وجه..ولی گستاخی و جسارتی که تو وجودش داشت..اون..دختر بی پروایی بود..
در اتاق باز شد..سرمو چرخوندم..با دیدن مرد جوونی تو لباس سفید پزشکی اخم کردم..چون دقیقا با حضور بی موقعش باعث پاره شدن رشته
ی افکارم شده بود..
با لبخند نگام کرد..کنارم ایستاد..
--سلام..خانم پرستار گفتند که زخمتون نسبتا عمیقه..باید معاینه بشید..لطفا اروم باشید و..
--کارتــو بکن دکتــر..
با شنیدن صدای بلندم ساکت شد..درد دستم زیاد بود و این دکترِ پرحرف اینجا وایساده بود واسه ی من روضه می خوند..
نگاهش کردم..با همون لبخند سرش رو تکون داد..
به طرف میزی که کنار اتاق بود رفت و گفت :اسمتون؟..
مکث کردم..
-تهرانی..
سرش رو کج کرد و نگاه کوتاهی بهم انداخت..وسایل پانسمان رو کنارم گذاشت..استین لباسم رو بالا زد..ابروهام رو درهم کشیدم..
--خوشبختم..من هم رادفر هستم..خب..زخمتون نسبتا عمیقه..ولی چیز خاصی نیست..اروم باشید..
-من ارومم..فقط کارتو انجام بده..
دستش از حرکت ایستاد..کمی نگام کرد ولی نگاه من مستقیم به روی دیوار بود..زخمم رو شستشو داد..لبامو محکم روی هم فشردم..
--نمی خواین بگید این زخم چطور روی بازوتون ایجاد شده؟.!.اینکه کار کیه و..
-نـــه..
به ارومی سرش رو تکون داد :بسیار خب..هر طور راحتید..
سکوت کردم..بیش از اندازه توی کارم فضولی می کرد..
دکتر بازوم رو بخیه می زد که پرستار وارد اتاق شد..
@romangram_com