#آرشام_پارت_9
دستش و روی بدنه ی ماشین گذاشت و نگام کرد..حالا ترس رو توی چشماش می دیدم..ولی توی حرکاتش..نه..
سرشو انداخت بالا وبا گستاخی گفت :چیه؟..ادم ندیدی؟..چشماتو درویش کُنا وگرنه..
-وگرنـه؟!..
صدام اروم ولی با تحکم بود..ساکت شد و فقط نگام کرد..ولی خیلی زود به خودش اومد و گفت : وگرنه بلایی به سرت میارم که خودت حض
کنی..
پوزخند زدم..
بی تفاوت یک قدم به طرفش برداشتم..اینبار از جاش تکون نخورد..هه..نه..مثل اینکه دل و جراتش بیشتر از این حرفاست..بسیار خب..حرفی
نیست..
با همون لحن محکم و جدی همیشگیم گفتم :شما فاصله ت رو با ماشین من حفظ نکردی..با اینکه من به این اصل توجه کردم و ترمز کردم
ولی این شما بودی که از عقب به ماشین من زدی و در اینصورت مقصر شمایی خانم محترم..با این حال من حرفی ندارم..می تونید زنگ بزنید
پلیس بیاد تا کروکی بکشه..اگر بنا بود من خسارت بدم که میدم ولی در غیر اینصورت..
با خشم نگاهش کردم و ادامه دادم :به خاطر توهین ها و حرف های رکیکی که به من نسبت دادید باید جزاش رو هم ببینید..خب..حالا چی
میگید؟..خسارت می خواین؟..
کاملا مشخص بود از لحن و گفتارم وحشت کرده..ولی با این حال با سرسختیِ تمام نمی گذاشت که ظاهرش تغییر کنه..
اینبار صداش لرزش خیلی کمی داشت که با کمترین دقتی میشد اون رو تشخیص داد..
--واقعا که روتون خیلی زیاده..خسارت که نمیدی هیچ تازه به فکر مجازات کردنمم هستی؟..خیلی پررو تشریف داری حضرت اقا..اصلا شما کی
باشی که بخوای منو مجازات کنی؟..برو کنار ببینم..
وقتی دید همچنان جلوش ایستادم و هیچ حرکتی نمی کنم با حرص لبه ی کتم رو گرفت و کشید کنار..ولی باز هم از جام تکون نخوردم..هر
چی سعی می کرد بی فایده بود..
پوزخند زدم..اروم نگاهش رو بالا کشید و با تردید توی چشمام خیره شد..
-چی شد؟..پس چرا نمیری؟..
اب دهانش رو قورت داد و گفت :هیکل گنده ت رو بکش کنار ببین چطوری میرم..
با غرور یک تای ابروم رو بالا انداختم..اروم رفتم کنار تا بتونه رد بشه..با این حرکتم انگار جسورتر شد و پوزخند زد..حالا نگاه اون مغرور بود..
همین که از کنارم رد شد دستم رو به سمتش دراز کردم..مهم نبود که دستشو گرفتم یا استین لباسش یا..فقط می خواستم جلوی این دختر
بی پروا رو بگیرم..
کشیدمش جلو..بدون اینکه برگردم..دستش توی دستم بود..محکم فشارش دادم..با درد ریز ناله کرد و اخماشو کشید تو هم..
-کجـــا؟..هنوز که تسویه حساب نکردیم..
نالید :اقا جونه هر کی که دوست داری برو رد کارت اصلا خسارت رو بی خیال شدم..فقط گیر نده خواهشا..
-چــرا؟..خب من می خوام خسارتت رو بدم..به هرحال لطف کردی از عقب زدی به ماشینم و خوب نیست دست خالی برگردی..
تمام جملاتم رو با لحنی سرد و جدی بیان می کردم..و باعث می شد بیش از پیش وحشت وجودش رو پر کنه..همین رو می خواستم..
خواست دستش رو که اسیر دست من بود رو ازاد کنه ولی نتونست..
با حرص گفت:مگه با تو نیستــم؟..میگم ولــم کن اصلا غلط کردم بکش کنار دیگه..
توی چشماش خیره شدم..ترسیده بود..باید بهش می فهموندم که هیچ کس نمی تونه به آرشام توهین کنه..حتی اون هایی که من رو نمی
شناختند..نمی تونستم این حرکتش رو تحمل کنم..به هیچ عنوان..
دستش رو کشیدم وبردمش طرف ماشین ..در کنارم رو باز کردم و پرتش کردم تو..وحشت کرده بود..
سریع نشستم پشت فرمون و قفل مرکزی رو زدم..ماشین و روشن کردم..که صدای جیغش فضای سر بسته ی ماشین رو پر کرد..
--کثافته رذل داری چکار می کنی؟..درو باز کن..
-بهتره باهاش کشتی نگیری..چون این درحالا حالاها باز نمیشه..
--تو خیلی بیجا می کنی..بهت میگم بازش کن..د بــــاز کن این لکنتَه رو..
تقلا می کرد تا در رو باز کنه ولی موفق نمی شد..تا من نخوام اون نمی تونه حتی قدمی به بیرون برداره..
-بهتره اروم باشی..مطمئن باش نمیذارم امشب بهت بد بگذره..
باپوزخند نگاش کردم..رنگ از رخش پرید..
-می دونم اینکاره ای..وگرنه این موقع شب توی خیابون چکار می کردی؟..پس بهتره هیچی نگی و با من راه بیای..
ماشین رو به حرکت در اوردم..اشک روی صورتش نشسته بود..ولی من بی توجه به اون با سرعت تو خیابونِ خلوت می راندم..
به بازوم چنگ زد :تو رو خدا ولم کن..بذار برم عوضی..چرا اینجوری می کنی؟..من که کاریت نداشتم..
-هم نمیشه و هم نمی خوام که بشه..پس خفه شو..
--من اینکاره نیستم ..ولم کن..
-هه..باشه باور کردم..
@romangram_com