#عروس_برف_پارت_99
به دستش حرکتی اروم می ده و می گه:شکر...فعلا که خوبه!
نگاهی به سرتاپاش که توی لباس های تنگ و سیاه فرو رفته ،می کنم و برای اینکه زودتر از این وضعیت راحت بشم، تعارفی مصلحتی می کنم:خوب خدارو شکر...پس بفرمایید داخل..اینجوری که بده؟
تشکری می کنه و به صورتم نگاه می کنه:نه..خیلی ممنون...دیگه مزاحم نمی شم و با گفتن با اجازه می چرخه که بره ولی نگاهش مثل نگاه من، روی شماره انداز اسانسور که داره حرکت می کنه و شماره ها رو به بالا رفتنه حرکت می کنه...
شونه ای بالا می اندازه و می چرخه سمت من و با زدن لبخندی به من، با تکون دادن دستش از پله ها بالا می ره..
بدون اینکه در رو ببندم به داخل خونه بر می گردم و بشقاب بزرگی که توش پر بود از شیرینی های وسوسه انگیز رو روی میز شیشه ای قرار می دم و طولی نمی کشه که با سرو صدای مامان اینا می چرخم سمتشون...
دسته گل خوشگلی که رامین توی دستش گرفته رو ازش می گیرم و تشکر می کنم!
به امیرعلی که با سبد مسافرتی کوچیکی که توش وسایله و روبروم ایستاده نگاه می کنم که با خنده می گه:خوب همه ی مارو می کشونی اینجاها...
دسته گل رو توی گلدونی که روی اپن اشپزخانه قرار گرفته می زارم و با خنده در حالیکه دارم گل رو جابجا می کنم می گم:نیست که توهم بدت میاد؟اول از همه هم پیدات می شه!
صدای مامان رو می شنوم که می گه:امیر علی کم خواهرت و اذیت کن..
براش زبونی در میارم که غش غش می خنده..
کنارم می ایسته و ظرف رو روی سنگ اپن میزاره و درحالیه دستش رو دور شونه هام حلقه می کنه نگام می کنه:ببینمت؟کی گفته من بدم میاد؟
سرم رو به سمتش می چرخونم و می گم:نمی دونم..کی گفته؟
در حالیکه می خنده لپم و بوس می کنه و می گه:چی فکر کردی کوچولو..من خودم پیشنهاد دادم مگه نه مــامــان؟
مامان که داره با نگاهش قربون صدقه ی مادوتا می ره لبخند می زنه:اره دخترم...داداشت گفت ما هم استقبال کردیم دیگه...و چشمکی بهم میزنه!
اذر هم میاد جلو و می گه:من هم مسئول تدارکات این سفر کوتاه به سمت خونه ی یه دونه خواهرم بودم! هر چی که می بینی رو من جمع کردم!
از امیرعلی فاصله می گیرم و می گم:با یه چای خوش طعم موافقین؟
صدای رامین که توی پذیرایی نشسته رو می شنوم که می گه::بله که موافقیم...با این شیرینی ها هم بدجور می چسبه ...و با این حرفش مهر تایید به حرفم می زنه!
به سمت چایی ساز می رم و چندتا فنجون چای می ریزم و به پذیرایی بر می گردم..
romangram.com | @romangram_com