#عروس_برف_پارت_89
از اینکه قوطیه قرص درون دستشه، بیشتر از هرچیزی عصبیم..می دونم که این دارو بخاطر دُز بالا بدون تجویز دکتر خوردنش خطرناکه و من،بدون تجویز می خورمش!
می بینم که نگاهش هنوز روی قوطیه درون دستشه و داره خیره خیره توی اون نورهای کمرنگ نگاهش می کنه!
قدم هام رو به سمتش بر می دارم و با طلبکاری دستم رو جلوش دراز می کنم...
سرش رو بلند می کنه و بهم پوزخند می زنه...و دوباره به پوزیشن قبلیش برمی گرده و بازم به قوطی و نوشته های روش خیره می شه!
از این بی اعتناییش عصبی می شم و می گم:قوطی رو بده به من!
سری تاسف بار تکون می ده و قوطی رو بین انگشت های دستش حرکت می ده و زمزمه می کنه:اینقدر اوضاعت وخیمه؟!
با این حرکات و حرفهاش عصبی تر از قبل می شم و از کوره در میرم...
به تو ربطی نداره اوضاعم چطوره!گفتم قوطی رو بده به من؟! -
خیلی ریلکس قوطی رو بین مشتش سفت می گیره و می گه:اهان..ربطی نداره!که اینطور... باشه..فقط می شه بگی به کی ربط داره؟داری خودت و به کشتن می دی ؟اره؟تازه می گی به تو ربطی هم نداره!و پوفی پر سر و صدا می کنه..
پوزخند می زنم...نگاهی به سرتاپاش می اندازم..خودش رو نمی بینه...نمی بینه که بوی سیگار تمام هیکلش رو گرفته و گوشه ی سالن رو نصفه شبی پر از دود کرده..
- تو بهتره اول به فکر سلامتیه خودت باشی،بعد یکی دیگه!و بازم با سماجت دستم رو جلوش تکون میدم...
با حرکتی عصبی دستم رو کنار می زنه و می بینم که با فشردن قوطی درون دستش دوباره به سمت جایی که قبلا نشسته بر می گرده.
همونجا می ایستم و رفتنش رو نگاه می کنم...قامتش توی اون تاریک و روشن شب،انگار کشیده تر از قبل به نظر می رسه!
دلم برای نگرانیش بابت سلامت خودم و جسمم،ضعف میره..پس،هنوزم برخلاف رفتارهای سردش، براش مهمم...همین دلم رو گرم می کنه.
صدای اروم فندکش رو که توی سکوت سنگین خونه می پیچه، واضح می شنوم.
می خواد بازم سیگار بکشه.پس چرا برای سلامتیه من نگرانه ولی خودش نه؟!پس چرا به من می توپه و با تشر می گه می خوای خودت رو به کشتن بدی ولی خودش...پشت سر هم دود می کنه و به هوا می فرسته؟!
با قدم هایی اروم به سمتش میرم و درست پشت سر مبلی که روش لم داده می ایستم.
بوی سیگار و عطر تلخ و سردش در هم پیچیده و برای لحظه ای کوتاه، حس هایی خوب بهم القا می کنه..ولی وقتی می بینم سیگار رو توی جاسیگاری خاموش می کنه و یکی دیگه از پاکت بیرون می کشه،عصبی می شم و سیگار رو که بین لبهاش جا خوش کرده با حرص می کشم و همراه با صدایی اروم و پر از لجبازی می گم:این همه دود راه انداختی بس نیست؟
romangram.com | @romangram_com