#عروس_برف_پارت_77
به خودم اعتراف می کنم...توی این سکوت و سیاهیه آسمون ،اعتراف می کنم که دلم برای اغوش گرمی که ازم محروم شده بود تنگه...آغوشی که اگرچه کوتاه بود..ولی امشب..از نزدیک و به دور از هر رویا بار دیگه لمسش کردم...
چشمهام که باز پر اب می شه،به خودم غر می زنم و برای اینکه بیشتر از این خودم رو عذاب ندم فوری چراغ خواب کوچیکم رو خاموش می کنم و پتو رو می کشم روی بدنم و بعد از گذشتن دقایقی به خواب می رم!
به همراه غزل به سمت اتاق عمل راه می افتیم...از صبح این دومین عملی بود که پشت سر هم و فقط با وقفه ای نیم ساعته باید توش شرکت می کردیم...
با دیدن دکتر صامتی که زودتر از ما دوتا توی اتاق عمل حاضر بود هر دومون تعجب می کنیم...
با خسته نباشیدی به دکتر،زیر نگاه هاش ،به همراه غزل مشغول چک کردن اوضاع بیمار که مرد مسنی هم بود می شیم!
نگاهی کوتاه به سمت صامتی می اندازم که می بینم مشغول حرف زدن با یکی دیگه از بچه هاست...هنوز شک دارم که با دکتر مظاهر صحبت کرده یا نه!!از چهره و نگاه هاش که چیزی دستگیرم نمیشه...
با سقلمه ای که غزل بهم میزنه به سمتش می چرخم که با نیش باز می گه:قورت ندی طرف و؟
پشت چشمی واسش نازک می کنم و اروم می گم:زهی خیال باطل!!
ریز می خنده و میگه:اره جون خودت!ببینم اذین از دکتر مهرگان چه خبر؟امروز صبح نمی دونم اون بود که دیدمش یا یکی شبیهش رو!!
فوری نگاهش می کنم و می گم:کی دیدی؟
شیطون می شه.. ابرویی بالا می اندازه و می گه:نمی دونم..فکر کنم نزدیکای ساعت 9 بود!
تا میام حرفی بزنم و اطلاعاتی ازش بگیرم صدای دکتر صامتی به هرجفتمون می فهمونه که عمل رو می خواد شروع کنه!
خوشبختانه عمل زودتر از اونچه که انتظار می رفت،تموم می شه و بعد از خروج دکتر صامتی ،مریض رو به بخش مخصوص منتقل می کنیم و خسته و وارفته با غزل به سمت اتاق مخصوصمون راه می افیتم و روی صندلی ها می شینیم..
غزل که خودش رو روی صندلی ولو کرده بود و مشغول ماساژ دادن گردنش بود همش اخ و اوخ می کرد و می گفت:پدرم در اومد بابا...عجب گیری کردم پیشنهاد دکتر رو قبول کردم و اومدم پیش صامتی ها...باید برم یه تجدید نظری بکنم...
لبخندی به حرکات کششی که داشت با دست و پاهاش انجام می داد می زنم و می گم:تازه خبر نداری؟!!
تیز نگاهم می کنه و در حالیکه دستش بالای سرش خشک شده می گه:چی و؟!
و با چشمهایی تنگ شده و مشکوک براندازم می کنه!
خنده ی کوتاهی می کنم و می گم:دستت خشک شد که دختر...
romangram.com | @romangram_com