#عروس_برف_پارت_6
لبخندی نشست رو لبم و گفتم:واسه عید که ایشا..امسال مامانت اینا میان اینجا اره؟
در حالی لبخندی موزیانه رو لبش بود گفت:والا مامان و که می دونم میاد ولی...یوسف معلوم نیست!
بدون اینکه عکس العملی نسبت به حرفش نشون بدم گفتم:هر کی اومد قدمش روی چشم!و از جام بلند شدم و گفتم:با یه چای خوش عطر چطوری؟
همینطور که به سمت اشپزخونه می رفتم صدای گیسو که داشت می رفت به سمت یکی از اتاق خواب ها رو شنیدم که گفت:بـــــله...چایی خوبه ولی چـــی؟ فقط با کاکائـــــو....
با لبخند چایی ساز رو روشن کرد و از توی کابینت بسته ی شکلاتی که به تازگی خریده بودمش رو کشیدم بیرون و توی ظرف کریستالی که روی میز غذاخوریم بود خالی کردم.
وقتی دیدم خبری از گیسو نشد به سمت اتاق راه افتادم....
گیسو مشغول چیدن لباسهاش توی کمد بود! تکیه زدم به چارچوب در و گفتم:بیام کمک خانوم گل؟
با لبخندی مهربون سرش رو چرخوند سمتم و گفت:مخلصیم لیــدی جون...از شما به ما زیاد رسیده !و در حالیکه لباسش رو اویزون می کرد به چوب،گفت:پس این چای خوش عطر چی شد؟ نگو که الکی به دلم صابون زدم...
با لبخندی گفتم:برعــکس!! اماده ی نوش جان کردنه!زود بیا دیگه!
گیسو که یکی دیگه از کاکائو ها رو باز می کرد گفت:ببینم خوب واسه خودت حال می کنی ها!وسوسه می شم اینجوری یه چندوقتی مرخصی بگیرم و بیام بغل دستت بشینم چطوره؟
زبونم و براش در آوردم و گفتم:بابا، کم بگـــیر منو...تو مگه از اونور دل می کنی که بیای پیش من؟هــان؟
با ارامشی کامل، نگاهش رو بین من و کاکائوئـه درون دستهاش به گردش در اورد و بالاخره گازی به کاکائو زد و گفت:شایـــــد!
با حالتی مشکوک بهش زل زدم و گفتم:اهان خب ..بگو ببینم..اونوقت این "شایــد" یعنی چی؟
تیکه ی آخر کاکائو رو گذاشت توی دهنش و باقی مونده ی چاییش رو سر کشید.
-یعنی شایــد!بعدم خودت که می دونی ما فقط درگیر درس یوسفیم!درس اونم که تموم بشه و تخصصش رو بگیره همگی یه راست برگشتیم اینجا!مگه خلیم که توی یه کشور غریبه عمرمون و تلف کنیم؟!
تا اومدم جوابی بدم، حرف و فوری عوض کرد و گفت: ببینم این آذر خانوم کی می خواد بره سر خونه زندگیش؟!بگو تا ما اینجایم سور و سات عروسی رو راه بندازه دیگه!
در حالیکه شونه ای می انداختم بالا گفتم:نمی دونم والا..خودشون که می گن زوده!آذرم میگه دلم می خواد لیسانسم و بگیرم، درسم تموم بشه بعدش جشن عروسیمون و می گیریم.میگه اینجوری خیالش راحتتره..ولی من که می دونم دل کندن از مامان براش سخته!
و با گفتن این حرف بی اراده آهـی صدادار می کشم!
romangram.com | @romangram_com