#عروس_برف_پارت_54

من و از خودش دور می کنه و با سر انگشتاش قطره اشکی که در حال سرخوردن بود رو پاک می کنه و می گه:خودم امشب گوشش و می پیچونم...چطوره؟

با بغض می گم:دیدی بهم چی گفت؟مثل غریبه ها شده...بهم میگه دختر خاله...میگه هوا رو سنگین و غیرقابل تحمل کرده؟

و بازم..بغض نمیزاره که حرف بزنم..و اشک ها به سرعت روی گونه هام جاری میشن...

لبخندی غمگین به چهره ی اشکیم می زنه و میگه:می فهممت...ولی ....اصلا اذین بیا و بی خیال حرفه های امشبش بشو...و با خنده ای مصنوعی میگه:یوسف تازه داره خودش و کنترل می کنه که حرفی نمیزنه...بخدا از دیشب که رسیدیدم داغونه..می دونم که شب تا صبح خواب به چشمهاش نیومده... و با لودگی میگه:دیشب که از تشنگی بیدار شدم وقتی اومدم برم اب بخورم دیدم کل خونه رو دود برداشته....فکر کردم که اتیش سوزی شده ...و لبخندی غمگین میزنه...

-نمی دونم چند نخ سیگار کشیده بود...فکر نکن که برای اون این رفتارا اسونه...اگر چیزی برای تو اسون بوده پس بدون که برای اونم اسونه..

سری به نشونه تایید حرفهاش تکون میدم و میگم:هیچ چیز برام اسون نیست گیسو..هیچ چیز...

می بینم که توی چشمهای اونم اشک نشسته...ولی توی اون اشک ها دوباره لبخند دلگرم کننده بهم می زنه و بجای من مانتوم رو از چوب لباسی برمی داره و در حالیکه میده دستم ، میگه:بگیر این و بپوش...خودتم اینقدر اذیت نکن عزیزم...همه چیز به مرور حل میشه..و با چشمکی میگه:من بهت قول میدم دختر خاله..

به ارومی مشتی به بازوش میزنم ...ادای یوسف رو در می اورد.

ولی گیسو..غش غش می خنده...

مثلا می خواد واسه من ادای یوسف رو در بیاره...ولی نمی دونه که شنیدن کلمه ی "دختر خاله" از زبون یوسف چجوری قلبم رو سوزونده!!

از اومدنش توی حیاط ممانعت می کنم و به سرعت از پله ها پایین می رم و در کسری از ثانیه از خونه خارج می شم.

بازم نگاهی به ماشین مدل بالای مشکی رنگی که درست جای پارک همیشگی من قرار گرفته می کنم...

نزدیک میشم و تقریبا به شیشه ی دودی رنگ میچسبم تا درون ماشین رو ببینم...

بوی عطرش حتی از شیشه هم عبور می کنه و به دستگاه های تنفسیم راه پیدا می کنه...

برای لحظه ای از شنیدن صدای قدم هایی که انگار بهم نزدیکن به خودم میام و سریع به حالت قبلیم بر می گردم...

بدون اینکه حتی به زن و مردی که هر لحظه داشتند نزدیکتر می شدن و از صداشون متوجه حضورشون شده بودم نگاهی بیندازم به سمت ماشینم میرم و با قرار گرفتن پشت فرمون از خونه دور میشم...

با بلند شدن صدای اهنگ از ضبط و شنیدن صدای خواننده قطره قطره اشک هام دوباره جاری می شن روی صورتم...

شاید بتونم با تو بـــاز...احساس خوشحالی کنـــم...


romangram.com | @romangram_com