#عروس_برف_پارت_13
غزل که دست من رو از دور گردش بر می داشت لبخندی کج و کوله تحویلم داد و گفت:نه جوونم.. بیا و از خود گذشتگی کن به جای منم شیفت شب وایسا...
صدای خواب آلود دکتر صامتی که بلند شد،سکوت کردم و همراه غزل وارد اتاقش شدم!
با دیدن من و غزل فوری از جاش بلند شد و خیره به من گفت:چی شده خانوم سعادت؟!
خیلی ریلکس نگاهی به چشمهای خسته اش کردم و گفتم:سلام دکتر،صبحتون بخیر!
با شرمندگی که کاملا از تک تک حرکاتش هویدا بود دستی بین موهای پر و جعد دارش کشید و نگاهش از من به غزل و از غزل به من برعکس شد و گفت:ببخشید خانوما...سلام!صبح شما هم بخیر باشه!و با دست اشاره کرد که بشینیم و خودش هم میزش رو دور زد و روبروی من که به کمک غزل نشسته بودم ایستاد.
-چه اتفاقی افتاده خانوم سعادت؟
تا اومدم حرف بزنم غزل فوری زبون باز کرد و بجای من گفت:هیچی دکتر..خانوم صبح سالم از خونه زده بیرون و اومده اینجا اینجوری شده!همون پسره که قشقرق راه انداخته بود توی گردش پله ها برخورد کرده به سعادت و این اتفاق افتاده!پاشون بدجوری پیچ خوره!
صامتی که نگاهی به پای من با اون کفش های پاشنه 5 سانتی می انداخت لبخندی زد و گفت:معلومه که بدجوری پیچ خورده!اگه کفش راحت تری پاشون بود آسیب کمتری می دیدن! و فوری برگشت پشت میزش و گفت:من الان می نویسم که بدون نوبت یه عکس از پاتون بندازن خانوم سعادت!فقط فوری عکس ظاهر شد بیاریدش اتاقم!سعی کنید زیادم وزنتون رو روی پاتون نندازین!هنوز معلوم نیست استخوان های پا ،چه وضعیتی در حال حاضر دارن!اوکی؟
لبخندی بهش زدم و گفتم:چشم دکتر،حواسم هست...پس با اجازه!و بازم به کمک غزل از جام بلند شدم.
برگه رو غزل ازش گرفت و بعد از تشکر کوتاهی هر دو از اتاق خارج شدیم!
غزل که نگاهی به برگه ی توی دستش می انداخت گفت:تو یه دقیقه هیمن کنار وایسا،اینجوری که نمی شه!برم یه ویلچر بیارم...و با شیطنت خندید...
چشم غره ای بهش رفتم و گفتم: غـــزل!!! ببینم ویلچر خنده داره یا من؟
با چشمکی گفت:هر جفتتون و به سمت انتهای راهرو راه افتاد.
صامتی عکس رو توی دستش گرفت و بعد از قرار دادن روی میزش،نگاهی به من و غزل که چشم دوخته بودیم بهش انداخت و گفت:مشکل خاصی نیست! یه موی ساده برداشته خوشبختانه!فقط اینکه...
و بدجنسانه لبخندی به من و غزل که بدجور منتظر بودیم انداخت و با کمی مکث در ادامه ی حرفش گفت:کمتر از 5 روز باید آتل ببندی تا استخون هات که روی هم افتادن به حالت قبلی برگردن! فشار اوردن به پات مساویه با بیشتر شدن موی پات!اوکی؟خب خانوم سعادت استراحتت از همین الان شروع می شه...
اب دهنم رو قورت دادم و با کشیدن نفس راحتی گفتم:دکتر خیالم راحت باشه دیگه؟!
دکتر که عکس رو توی پاکتش قرار می داد گفت:بله خانوم!می تونید برید!
به کمک غزل از جام بلند شدم..هنوز از در اتاقش خارج نشده بودیم که صدام زد:
romangram.com | @romangram_com