#عروس_برف_پارت_108
از بخش عمل که خارج می شویم دیگر یوسف را نمی بینم..
با دیدن یکی از بستگان مریضی که تحت عمل قرار گرفته و مصرانه منتظر امادن دکتر ایستاده ، لبخندی می زنم و می گم:دکتر انگار با شما کار دارن!
لبخندی می زنه و می گه:بله! البته ..از همون کارهای همیشگی!و با نگاهی کوتاه به صورتم می گه:بهتره که شما هم برید و کمی استراحت کنید!زمان خیلی زود می گذره!
لبخندی می زنم و می بینم که ازم دور می شه و اهسته به سمت زنی که همراه مریض است و نگرانی توی صورتش بیداد می کند ،محکم و استوار قدم بر می دارد!
-خداشانس بده دیگه..خوب بهت استراحت میدن!بله دیگه..به ما که میرسه... باید مثل چی کار کنیم!اونوقت خانوم مثل پرنسس ها داره واسه خودش تو بخش خانومی می کنه!
پشت چشمی به حرفهاش نازک می کنم و اروم می گم:تا کور شود هر انکس که نتواند دید!
چشمهاش و گرد می کنه و می گه:الحمدلله چشمام بینایش بیسته!و برام زبون درازی می کنه..
خنده ای به این حرکتش می کنم و می گم:اون پرونده رو بده من ببینم!باید برم یه سر به مریضم بزنم..الانه که یه بنده خدا بیاد و یقعه ام و بچسبه!و منظورم به دکتر زندیه جدی و پر ابهت بود!
غزل در حالیکه غش غش می خنده می گه:اره والا..چقدرم تو این بیمارستان همه یقعه ی تو رو می چسبن!
خنده م با غزل رو تموم می کنم و قبل از اینکه برای استراحت به اتاق مخصوص بخشمون برم یه سر به مریض اتاق 211 می زنم!
با دیدن دکتر صامتی و البته یوسف ،اون هم کنار هم ،لحظه ای قدم هام سست می شه و همین که می خوام برگردم برم و چند دقیقه ی دیگه بیام تا به بیمار سر بزنم،نگاه صامتی می چرخه و روی من ثابت می مونه!
شانس هم اینقدر بد؟!لبخندی از روی استیصال به لب میارم ...و یه قدم اروم به سمتشون بر می دارم.
صامتی،لبخندم رو با لبخند جواب می ده و با این کارش باعث می شه که یوسف هم کنجکاو برگرده سمتم!
با دیدن لبخند من اخم هاش توی هم می ره و نگاهش رو ازم می گیره و همین که به صامتی نگاه می کنه به حرف زدنش ادامه می ده!
ولی همین که من نزدیکشون می شم صامتی حرفشون رو قطع می کنه و با لبخندی مهربون می گه:خانوم سعادت شما که هنوز اینجایید؟!پس استراحت چی شد؟
نگاهی کوتاه به یوسف که رنگ نگاهش پر از علامت سوال شده می اندازم و می گم:گفتم یه سر به مریض این اتاق هم بزنم ..بعدش دیگه میرم.چشم!
صامتی نگاهی به یوسف که سکوت کرده بود می ندازه و می گه:دکتر جان اینجوری نگاه نکن...خانوم سعادت سر عمل یکم حالشون نامساعد شد..گفتم که لازم نیست تو عمل بعدیم بیاد!یکم استراحت کنن! ولی مثل اینکه..
نمی دونم چرا حس می کنم لبخند روی لب یوسف به پوزخند بیشتر شباهت داره تا لبخند!
romangram.com | @romangram_com