#آرامش_غربت_پارت_99

توقف کردم و خم شدم و کف دو دستم رو روی زانوهام گذاشتم، مازیار هم به تقلید از من ایستاد و با هن و هن گفت:

ـ چقدر...غر...میزنی دختر...تو پیر بشی...چی میشی...!

من ـ دِ آخه لامصب خودم هیکل به این خوبی پرورش دادم دیگه ورزش واسه چی؟

مازیار ـ هیکلت به درد عمه ات میخوره! واسه سلامتیت میگم!

من ـ ای خدا...من نخوام ورزش کنم کیو باید ببینم؟!

مازیار ـ کم زر زر کن هنوز یه دور مونده...

با بی حالی چرخی به چشام دادم و گفتم:

ـ به درک من دیگه نیستم!

مازیار ـ غلط کردی! من یه همراه می خوام واسه لاغر شدن!

با خنده گفتم:

ـ دیگه بیشتر از این؟

مازیار ـ عضله ای شدن منظورمه نکبت! نخند!

من ـ حتما واسه مخ زدن هانیه!


romangram.com | @romangram_com