#آنتی_عشق_پارت_99

صداي سيامک که گفت: عليک سلام و نشنيده گرفتم و حتي وقتي که به مهرا ب گفت: چي شد؟ برو دنبالش پسر... رو هم از اين گوش به اون گوش در کردم.

داشتم به سمت بوفه ميرفتم که مهراب گفت: حالا چرا اينطوري ميکني؟ مگه چي شده؟

داشتم منفجر ميشدم اما چيزي نگفتم... از بوفه يه اب پرتقال گرفتم و مهراب گفت: ميشا....

بهش نگاه کردم...

مهراب اروم گفت: بيا...

نگاهش کردم گوشيشو سمتم گرفته بود.

با يه لحن بچگانه گفت: همه ي اس هاييه که تو اين دو هفته ميخواستم برات بفرستم همرو برات ذخيره کردم....

هيچي نگفتم و مهراب گفت: غلط کردم...

ناراحت گفتم: اون از اون روز که تو پارک ولم کردي... اون از اس ام اس هات....

مهرابم فوري گفت: اونم از تو که دو هفته اب شدي رفتي تو زمين....

خنده ام گرفت.

مهراب خم شد وگفت: زير زيرکي ميخندي؟ بابا ميشا به تو قهر نمياد....زشت ميشي....

يه لگد به ساق پاش زدم وگفتم: برو گمجو.....

romangram.com | @romangram_com