#آنتی_عشق_پارت_100


مهراب خنديد وگفت: عاشق اين گمجو گفتنتم....

اومد نزديکم وگفت: ميشا يي.....

تو صورتش نگاه کردم... خنديد و سرشو خم کرد وگفت: اشتي؟

-حرفات چي؟

-کدوم حرفام؟

-جايگاهت توزندگيم و ....

-يه کم زود پيش اومدم شايد چند وقت ديگه... اما دوست دارم حداقل يه ربع فکر کني...

بعد خنديد و منم گفتم: خوب من داشتم فکر ميکردم...

مهراب با مزه گفت:هان تو دهات شما اول جواب ميدن بعد فکر ميکنن؟

تو روش خنديدم وگفتم: گمجو بچه پر رو...

خنديد و دستمو گرفت و گفت: خيلي مخلصيم...

خنديدم و گفتم: ما بيشتر دا آش.... من برم سر کلاسم....


romangram.com | @romangram_com