#آنتی_عشق_پارت_92


يه کمي که گذشت با يه صداي گرفته گفت :

_ من خوابم ...

جوابشو ندادم ... اما يک دفعه با يه حرکت سريع از جاش بلند شد و در حاليکه سعي داشت عقب عقب به سمت ديگه ي تخت بره با ترس نگاهم ميکرد . من با تعجب و اون با ترس همزمان گفتيم :

_ تو کي هستي ؟!!!

هنوزم نگاهم بهش بود ، داشت از ترس ميلرزيد ، چشمامو تنگ کردمو با لحن مشکوکي گفتم :

_ تو کي هستي ؟ تو اتاق من چيکار ميکني ؟

کف دستشو گاز گرفت و موهاشو کشيد و تو چشمام نگاه کرد وگفت : من بيدارم ؟!

و کمي بعد با صداي بلند جيغ زد .

در حال کر شدن خودم و انداختم رو تخت و جلوي دهنشو گرفتم :

_ يواش .....همه رو بيدار کردي ....

حس کردم انگشتام در حال نصف شدنه ، داشت با دندوناش رسما انگشتام و ميجويد .

دستمو از دهنش بيرون کشيدم و اون با ترس ملافه رو دور خودش پيچيد و خواست دوباره داد بزنه که من عصبي شدم و گفتم :


romangram.com | @romangram_com