#آنتی_عشق_پارت_81
_ نه ، به خاطر اينکه بهم خوش ميگذشت نه ....به خاطر اينکه به هر دومون خوش ميگذشت ، غير از اينه ؟ مگه هميشه بهت نميگفتم ما براي هميشه با هم نميمونيم ؟ مگه بارها بهت نگفتم اگه ميخواي بري دنبال زندگيت برو ؟ .....مگه همين چند ماه پيش وقتي همکلاسيت بهت پيشنهاد دوستي داد نگفتم به پيشنهادش فکر کن ؟ .....من هميشه بهت يادآوري ميکردم که يه روز بايد هر کدوممون بريم دنبال زندگي خودمون ، که نميتونيم تا آخرش با هم بمونيم ....
بين حرفم پريد و با گريه گفت :
_ نميتونيم يا نميخواي ؟ ...
با همون لحن جديم جواب دادم :
_ خيلي خوب باشه نميخوام ....تو ميدونستي . چون هميشه بهت ميگفتم ، نميگفتم ؟ .....جسيکا تو مهربوني ، خوشگلي ...دختر خيلي خوبي هستي ، هيچ شکي توش نيست . اما .....
نتونستم بيشتر از اين ادامه بدم ، خودش ادامه داد :
_ اما نميخواي باهام ازدواج کني ؟ ازم خسته شدي ؟
سعي کردم با لبخند آرومش کنم و گفتم :
_ قسمت اولش .
_ چرا ؟ فکر ميکني من مادر بدي براي بچه هات ميشم ؟
_ هميشه ميخواستم با يه دختر ايراني ازدواج کنم ، فقط همين ....دنبال عيب و ايرادي تو خودت نگرد .
_ چراااااا ؟ به خاطر چشم و ابروي مشکيش ؟ اگه منم قيافه ي شرقي داشتم باهام ميموندي ؟
_ جسيکا بس کن ...ديگه داري چرت و پرت ميگيا .... اون دختري که من بخوام باهاش ازدواج کنم شايد اصلا چشم ابرو مشکي نباشه .....اصلا من خيال ندارم تا مدتها ازدواج کنم ....جسيکا بيا تمومش کنيم ديگه ، اينقدر منو سوال جواب نکن ....
romangram.com | @romangram_com