رمان آنتی عشق

#آنتی_عشق_پارت_78


_ همين که شنيدي ...

_ چرا کنسل شده ؟

_ مهندس ارشد باهاشون مشكل پيدا كرده .

بي اراده خنديدم ، اصلا نميتونستم باور کنم سفر شيش ماه بعدم قراره به اين زودي اتفاق بيوفته . عباس با حرص گفت :

_ من خر و باش که دارم واسه کي دلتنگي ميکنم ...

قبل از اينکه از اتاق بيرون بره بازوشو گرفتم و گفتم :

_ من مخلصتم داداش ، اما بايد برم ....ميخوام بعد از 12 سال بخوابم ، ميدوني که

با خنده جواب داد :

_ آقاي خرس قطبي يعني 6 ماه ديگه که از خواب پا شدي بر ميگردي ؟ ...

_ تو برگرد ، اوضاع که اينطوري نميمونه ، بالاخره تو هم ميتوني برگردي ...

آهي کشيد و گفت :

_ اميدوارم ...


romangram.com | @romangram_com