#آنتی_عشق_پارت_47

-جفتش...



مهراب:من فقط پول يکي شو حساب ميکنم...



-باشه...من پول دلستر و بهت ميدم...



تنها کسي بود که از خوردن من ايراد نميگرفت و نميگفت:کمتر بخور و درست بخور و اين کار و نکن و اون کار و بکن...يا امثال اين حرفها که از هر ننه قمري ميشنيدم...



با يه سيني پر مقابلم نشست...سه تا اسنک براي خودش گرفته بود و دو تا براي من...با اشتها مشغول خوردن شديم...و من همونطور که نگاهش ميکردم و ميخوردم...از اتفاقات ديشب و خواستگاري پسرخاله ي فرنگ رفته ام توسط مادرش ميگفتم....برعکس بقيه براش مهم نبود با دهن پر حرف ميزنم يا دور لبم سسي شده...هيچ...فقط با اشتياق به حرفهام گوش ميداد وگاهي اظهار نظر ميکرد و بعد با صداي بلند ميخنديديم...



تو چشماش ميخوندم چقدر از اينکه بهش اعتماد دارم و همه چيز و صاف و پوست کنده بهش ميگم... خوشحاله...



سومين اسنک را نتونست کامل بخوره و گفت:واي ترکيدم...از دستش گرفتم وگفتم:بده من...

romangram.com | @romangram_com