#آنتی_عشق_پارت_45



با استين مانتوم صورتمو خشک کردم...خدا روشکر صبح حوصله ي مداد کشيدن و نداشتم وگرنه تو اين هيري ويري شير پاک کن از کجا مياوردم...م*س*تقيم تو چشماش نگاه کردم...به نظرم کمي رنگش پريده بود . از اخرين باري که تو تابستون ديده بودمش تقريبا يک ماه پيش بود..خيلي لاغرتر شده بود.تويوني کده هم کلاساي مشترکمون خيلي وقت بود که معلق بود بخاطر همين کم ميديدمش...اما هنوزخيلي جذاب بود...صورت استخوني و گردي داشت...با چشمهاي وحشي و درنده ي مشکي که ميشد توش غرق بشي...بيني اش هم خيلي کوچک و با نمک بود با فرم لبهاي قشنگ ...به اضافه ي چال گونه اش که وقتي ميخنديد من ميمردم...اجزاي صورتش کمي ظرافت داشت اما خوب به خاطر ترکيب بندي کلي چهره اش مردونه و جذاب به نظر ميرسيد.



مهراب:چي ميخوري...



-مثل هميشه...



مهراب داد زد: هوشنگ...



يکي گفت:هوشنگ نيست..بيا از اينجا سفارش بده...



مهراب هم داد زد:مرده شورتونو ببرن با اين کافي شاپتون...



romangram.com | @romangram_com