#آنتی_عشق_پارت_32




-تو بپوش بهت ميگم...



ناچارا قبول کردم ... يعني اگه مارال به خودش نرسيده بود عمرا قبول ميکردم...اما چه کنم که ميخواستم کم نيارم.



مارال منو نشوند وگفت: بذار موهاتو اتو بکشم...



بازم هيچي نگفتم... يه کمم کرم و رژ و سايه ي مسي به صورتم ماليد . ارايش خودش غليظ بود منو عين ميت درست کرده بود. اخ ميرفتم اون رژ خوشگلمو مياوردما... خواستم خط چشم بکشم که مارال نذاشت وگفت:همين ساده خوشگلتري...و با خنده گفت: اين رنگا خيلي به چشمات مياد.....



مارال زير سنگ لهد هم ميرفت عمرا از من تعريف ميکرد... باز چيزي بهش نگفتم و نگاهش کردم.



مارال يه هد بند قهوه اي روشن هم به موهام زد و چتري هامو ريخت تو صورتم...


romangram.com | @romangram_com