#آنتی_عشق_پارت_31
با سر و صداي باز و بسته شدن در اتاق از جام پريدم.
مارال بود.
چشماموماليدم و گفتم: اومدن؟
-اره....
همونجوري با تي شرت و شلوار خواستم برم بيرون که مارال کشيدم وگفت: اينطوري نه... يه لباس خوب بپوش...
يه نگاهي به ريختش کردم... شلوار جيني که تازه خريده بود و با يه بلوز سفيد خوشگل پوشيده بود. کلي هم ارايش کرده بود.
چه خبر بود؟؟؟
مارال کمدمو بازکرد و يه شلوار قهوه اي دم پا گشاد و يه بلوز شيري رنگ جذب پرت کرد تو ب*غ*لم و گفت: اينا رو بپوش...
هيچي نگفتم که مارال فوري گفت: زود باش...
-چه خبره؟
romangram.com | @romangram_com