#آنتی_عشق_پارت_20


خدا رو شکر از زير و رو عاجز نبودم.

اِ اِ اِ.... اين شلوارک خرسي ام اينجاست... واي من از کي دنبالشم... گنمم اينجاست که... ببين واسه عروسي آذين چقدر التماس مارال و کردم. يه شلوار مشکي و يه استين کوتاه و دو تا لباس ديگه که دخترا يکي شو ميدونن چيه و اون يکي هم که همگاني بود برداشتم و رفتم تو حموم اتاق هامين...

کلي صورتمو با شامپو و صابون شستم.... واي اب داغ چه حالي ميداد. تو وان براي خودم دراز کشيده بودم و صفا ميکردم.

گوشيم هم برده بودم تو حموم و با مهراب اس ام اس بازي ميکردم.

با چند تقه اي که به در خورد چشمام که خمار شده بود و باز کردم.

خاله م*س*تانم بود.

- ميشا جان چيزي لازم نداري؟

-نه خاله... الان ميام...

با مهراب خداحافظي کردم .

زودي کارامو انجام دادم و گربه شوري کردم و حوله اي که خاله قبل اينکه بيام تو حموم برام تو کمد گذاشته بود و دورم پيچيدم .

خوشبختانه به خاطر اينکه ماه پيش موهامو تا روي گردنم زده بودم و کوتاه بود خيلي زود خشک شد.

اخي...چقدر خنک بود. رو تخت هامين نشستم. تختش درست رو به روي دريچه ي کولر بود.همينجور داشتم از سرما ميلرزيدم و کيف ميکردم.


romangram.com | @romangram_com