#آنتی_عشق_پارت_121
با خنده موهامو به هم ريخت و سرمو با شوخي به عقب هول داد و گفت :
_ مثلا ميخواستي سورپرايزمون کني ؟!
_ نکردم ؟!
چند لحظه ساکت شد و نگام کرد ، بعد آروم گفت :
_ خوشحالم که برگشتي ...
_ منم خوشحالم ...
با صداي فين فين مامان هر دومون به عقب برگشتيم ، مامان همونطور که اشکاشو پاک ميکرد گفت :
_ بايد برم اسپند دود کنم ...
آرمين با تعجب گفت :
_ اِ مامان مگه شما هميشه نميگفتي اسپند دود کردن بي کلاسيه و خرافاته ؟!
مامان بي توجه به حرف آرمين به سمت آشپزخونه رفت و با غرغر گفت :
_ اينقدر به من گير نده ....
با خنده نگاهمو از مامان گرفتم و دوباره به آرمين نگاه کردم . با يه لبخند يه وري سرتاپامو نگاه کرد و گفت :
romangram.com | @romangram_com