#آنتی_عشق_پارت_12
دو دستي تو سرم کوبيدم... رژش 48 ساعته بود!
حالا چه غلطي کنم... ؟ اروم لاي در اشپزخونه رو باز کردم.... هي گندتون بزنن دقيقا نشسته بودن رو به روي پله ها که تهش مي رسيد به اتاق مارال...
ميدونستم مارال هميشه تو اتاقش ميمونه تا مجلس تموم بشه...
حالا اگه ازش ميخواستم برام شير پاک کن بياره بايد از جلوي مهمونا رد ميشد....
در و بستم و بهش تکيه دادم... اي خدا من چه کار کنم؟ صورتمو با مايع ظرفشويي شستم..... اي وايييي.... خواستم اسکاچ بزنم دلم نگرفت اونو بمالم به لبم...اوف روش تفاله چايي هم بود.... بيخيال شدم... اما لبام هنوزوحشتناک قرمز بود. سيم ظرفشويي هم عمرا. مگه از جونم سير شدم اينطوري خودمو شکنجه کنم.... گونه هام.... خدايا....
ازجام بلند شدم و کولمو برداشتم و از خونه زدم بيرون... تا سر کوچه يه کله ميدوييدم... با اين قيافه... خاک برسرت ميشا!!!
تا رسيدم سر کوچه... تو يه بريدگي که از خود ديوار بود... وايستادم و زنگ زدم به مارال خواهرم...
حالا صد تومن بيشتر شارژ هم نداشتم... خدايا هر دم از اين باغ بري ميرسد...
مارال بالاخره جواب داد.
-بله؟
-بله و بلا... گوشيت مگه هميشه ي خدا دستت نيست؟ پس چرا يک ساعته ميزنگم جواب نميدي؟
مارال غرغري گفت: زهرمار... دستشويي بودم...
romangram.com | @romangram_com