#آنتی_عشق_پارت_114




کش و قوسي به بدنم دادم و بالاخره رضايت دادم چشمامو باز کنم . عجب خوابي بود ! هيچي تو دنيا به اندازه ي يه خواب خوب ل*ذ*ت بخش نيست . با لبخند غلت زدم تا از رو تخت بلند شم که چشمام تو يه جفت چشم سبز خوشگل قفل شد .

_ هامين...

گريه و خنده با هم چقدر به مامان ميومد ! سريع سر جام نشستم و بي معطلي ب*غ*لش کردم ، به خودم فشردمش و اجازه دادم چند لحظه تو ب*غ*لم گريه کنه و خودم هم مثل آدمي که نفس کم آورده با نفسهاي عميق بوي تنشو مي بلعيدم . بعد از چند لحظه سرشو بالا آورد و صورتمو ب*و*سيد . اشکاشو پاک کردم :

_ چرا گريه ميکني خوشگل من ؟!

با گريه گفت :

_ تو کي اومدي قربونت برم ؟

با لبخند نگاهش ميکردم :

_ اولا سلام ...

دستاشو ب*و*سيدم و ادامه دادم :

_ بعدش اينکه صبح نزديکاي ساعت 5 رسيدم .

_ سلام به روي ماهت ، پس چرا بهمون نگفتي داري مياي ؟


romangram.com | @romangram_com