#آنتی_عشق_پارت_112


سيامک با کلافگي گفت: من نميتونم امشب پيشش بمونم....امشب مهمون داريم...

نميدونستم چي بگم....

سيامک گوشيشو در اورد.... تا بگه که مهموني نمياد... صبا هم مدام اين پا و اون پا ميکرد ومي گفت که ديرش شده.

براي منم عجيب بود که چرا به پدر ومادر مهراب زنگ نميزنه که کنارش بمونن...

با اين حال چيزي نگفتم...سيامک داشت کلنجار ميرفت.

اروم گفتم: من ميمونم...

صبا با تعجب گفت: واقعا؟

رو به سيامک گفتم: ميشه گوشيتو بدي يه زنگ به مامانم بزنم؟

سيامک بي اعتراض گوشي شو به سمتم گرفت.

شماره ي خونه رو گرفتم....

مامان نگران پرسيد: کجايي...

من هم اروم اروم گفتم که يکي از دوستام اسيب ديده و بيمارستانم و بايد پيشش بمونم.


romangram.com | @romangram_com