#آنیوتا_پارت_97



- ترانه های مجاور ولگای خودمان را بخوانید ، لیدیا ، هیچ کس بهتر از شما این ترانه ها را نمی تواند بخواند ، حتی خود فیودور شالیاپین.



- عجب تملق گویی هستی ، ویتالی ... شالیاپین ! عجب دست بالایی گرفتی ! شالیاپین کوه بود ولی ما اگر جزو تپه و ماهور هم به حساب بیاییم باز هم باید از خداوند سپاسگزار باشیم !



مچنتی گوش می داد و حیرت داشت ، یک پزشک مشهور و یک خواننده مشهور که همه او را می شناختند بعد از سالها دوری با هم ملاقات کردند و مثل دو دوست قدیمی با هم حرف می زدند .



- خیلی خوب ، برویم روی صحنه ؟ چرا وقت را بیهوده تلف کنیم ؟



خواننده و همراهی کننده ی سرخ گونه ی او که آکاردئون را مثل یک دختر محجوب به خودش چسبانده بود روی سن رفتند .

روسلانووا وسط صحنه ایستاد و تعظیم بالا بلندی به حضار کرد و گفت :

- متشکرم ، سپاهیان دلیر ، سپاسگزارم که میهنمان را نجات دادید . سپاسگزارم که این پیروزی پر افتخار نصیبمان شد !



بعد بدون اینکه نام ترانه را اعلام کند شروع به خواندن کرد و بلافاصله دیوارهای قطور بیمارستان قدیمی از هم دور شدند و تو گویی باد حوالی ولگا موج موج وارد فضای بیمارستان با آن هوای سنگین شد .



آن شب روسلانووا محبوب تربن ترانه هایش را برای شنوندگانی که ساکت و صامت نشسته بودند اجرا کرد . و با اینکه این پنجمین کنسرت او به مناسبت جشن پیروزی بود ، خواننده بی اندازه سخاوت به خرج داد . ترانه ها پشت سر هم اجرا می شد تو گویی یک ترانه ، ترانه دیگر را تکمیل می کرد .



انیوتا با صدای آرامی در گوش مچنتی گفت :


romangram.com | @romangram_com