#آنیوتا_پارت_95
پیروزی این به معنای پایان جنگ است !
در موقع ناهار ، اتفاق غیر مترقبه ای افتاد ، به دستور شخص پروفسور برای همه ، بدون استثنا مقدار زیادی وودکا داده شد . برای خوردن وودکا ظروف مناسبی پیدا نشد برای همنی مشروب را با فنجان های مخصوص کمپوت می آوردند و این موضوع باعث ایجاد انواع و اقسام شوخی های با نمک می شد .
سکوت جدی بیمارستان که همیشه در کلینیک برقرار بود شکسته بود .همه حرف می زدند با صدای بلند و با هیجان و بدون اینکه به حرف دیگران گوش بدهندسعی می کردند بلندتر از دیگران داد بزنند.
صدای آواز و ترانه به کریدورها می رسید . یک راننده تانک مجروح که صورتش سوخته بود یک آکاردئون غنیمتی داشت آن را از زیر تختش در آورده بودند و مشغول رقص و پایکوبی شدند .
در ان روز خود پروفسور هم جدی ترین مقررات و سنت های موسسه معروف و جهانی خود را نقص می کرد . انگار دمی به خم هم زده بود و صدای بم و بلندش از همه اتاق ها به گوش می رسید . حتی می گفتند در یکی از اتاق ها با یکی از بیمارانش هم آواز شده بود .
شب هم این خبر پخش شد که خواننده لیدیا روسلانووا به دعوت پروفسور نزد زخمی ها خواهد آمد و در تالار بزرگ که صبحها جلسات 5 دقیقه ای پزشکان تشکیل می شود برای مجروحان هنر نمایی می کند . با اینکه از همه جا صندلی و چهار پایه به تالار می بردند هنوز مجروحان این شایعه را باور نکرده بودند .
روسلانووا ! آخر کدام یک از سربازان جبهه با ترانه های او آشنا نبود !
صفحه های او را در زیرزمین های جبهه تا خرخر و خرابی کامل مورد استفاده قرار می دادند . استادانی پیدا شدند که توانستند صفحه های او را روی فیلم های کهنه پرتو نگاری تکثیر کنند و این دیسکهای خود ساخته در همه واحدها موجود بود . حالا به ناگهان شایعه می شود که روسلانووا به اینجا می اید . خیلی ساده ، می اید ؛ همین و بس .
آنها نه تنها صدای روسلانووا رو می شنوند بلکه خود او را هم خواهند دید . چطور ممکن است چنین چیزی حقیقت داشته باشد ؟
زمان می گذشت ، همه شام خوردند و از پنجره مراسم با عظمت اتش بازی و تیر سلام را تماشا کردند ، برنامه اخبار شب را که خیلی هم مسرت بخش بود گوش دادند و مایوسانه آماده خواب شدند که یک مرتبه صدای بلند چکمه در کریدور به گوش رسید و یکی فریاد زد:
- دارد می اید !
و باز سکوتی که به اتاق ها برگشته بود شکسته شد .
romangram.com | @romangram_com