#آنیوتا_پارت_89



و باز از خلال حالتی بین خواب و بیداری کلمات نامفهوم : " پلک باز کن " و ..... به گوشش می رسید . آخر همه ی اینها کی تمام می شود .





بالاخره پس از سه ساعت و خورده ای عمل جراحی تمام شد .



صدای پروفسور به گوشش رسید که گفت :

- اوخ ... آب بدهید ... نه ، اب معمولی ... تحمل این کثافت گازدار را ندارم !



صدای جرعه های سنگین و آرام به گوش رسید .



- ویتالی آرکادی یویچ ، تمام پشتتان خیس و سیاه شده .



- می خواستید نباشد ... خیس عرق شدم ... خوب ، سروان عزیز ، کاری دستم دادید ها ! حالتان چطوره ؟



- عادی



- ولی من حالم عادی نیست . می ترسم از روی چهارپایه بلند شوم ، زانوهایم خم شوند . عمل ساده ای نبود .


romangram.com | @romangram_com