#آنیوتا_پارت_78



- وارد اتاق کارش شدیم ، اتاق کار جالبی بود ، روی دیوارها عکس آویزان بود . یک میز تحریر غیر نظامی و یک اجاق برقی روی میز بود و روی آن هم یک قهوه جوش بود .

مرا روی مبل نشاند ، نامه را باز کرد و لبخند زنان مشغول خواندن شد . به من نگاه کرد و یک دفعه گفت : لیخوبابا می دانید حکیم باشی های لووف چه اسمی روی شما ها گذاشته اند ؟ رومئو و ژولیت .

بعد دوباره مشغول خواندن شد و باز هم به من نگاه کرد و گفت : رومئوی شما از قرار معلوم آدم خطرناکیست . باید خوب مواظبش بود . درباره شما هم گفته است که گویا شما هم آدم خطرناکی هستید چون تصمیم گرفته بودید وقتی عمل جراحی رومئوی شما را رد کردند به خود استالین شکایت کنید ...



در این موقع آنیوتا داستان خودش را قطع کرد چون متوجه شد که حرف از دهانش پریده است .



مچنتی گفت :

- تو راستی راستی تصمیم گرفته بودی برای استالین نامه بنویسی ؟



- نه ، تصمیم نداشتم ، اما آنها را ترساندم .



- او قضیه قرص ها را هم به پروفسور اصلاع داده ؟



آنیوتا با صدایی که به زحمت شنیده می شد گفت :

- آره .



- پس سرهنگ دوم شچربینا هم از موضوع با خبر بود ؟


romangram.com | @romangram_com