#آنیوتا_پارت_71
سروان مچنتی ، همان سروانی که با شجاعت گروهان خودش را در آن سوی رود اودر از زمین بلند کرد و به جنگ اس . اس . های در حال حمله برد ، از صدای این ماشین های تحریر و صدای شر شر کاغذها وحشت داشت . و با اینکه او و آنیوتا بارها تشریفات دشوار ثبت و صدور مدارک را طی کرده بودند او دوباره دستپاچه شد و پشت سر آنیوتا قرار گرفت و همه کارها را به او واگذار کرد .
آنیوتا هم با همان جدیت همیشگی مشغول شد .
- بفرمایید ، این کارت قسمت جلو جبهه است . اینهم گواهینامه ی اداره ی بهداری ارتش . می بینید ، خود ژنرال ماژور امضایش کرده است .این هم نامه ای است از طرف سزهنگ دوم بهداری ارتش شچربینا که من باید شخصا آن را به سرهنگ بهداری ارتش پرئوبراژنسکی تسلیم کنم . همه چیز را ردباره ی ما در این نامه گزارش د اده است .
- نامه را بگذارید برای بعد ... سروان را می پذیریم . شما را هم عزیز به بیمارستان معمولی می فرستیم . با این جراحتی که شما دارید مجروح نمی پذیریم . در کلینیک ما ، عزیزم ، فقط با چشم سر و کار دارند .
- ... من مجروح نیستم . من شخص همراه سروان هستم . در نامه از طرف ژنرال ماژور بهداری ارتش راجع به همین موضوع نوشته شده . بخوانید .
- می بینم . عزیزم ، شما دستور را انجام دادید و سروان را صحیح و سالم به بیمارستان رساندید . برای این کار متشکریم . ولی حالا دیگر به دست مجروح خودتان برسید .
- به من دستور داده اند همراه سروان و در جوارش باشم .
- کی دستور داده در جوارش باشید ؟ از کجا پیداست که باید در جوارش باشید ؟ عزیزم ، شما دارید سر به سرمان می گذارید .
- من " عزیزم " نیستم بلکه سرگروهبان بهداری ارتشم . سر به سرتان هم نمی گذارم . گروهانمان به من دستور داده .
romangram.com | @romangram_com