#آنیوتا_پارت_63
- خوب سروان ، تبریک می گم و در ضمن آماده سفر شوید . ژنرال موافقت کرد . پایتخت میهن ما منتظر شماست .
مچنتی پرسید :
- پس آنیوتا ... پس سرگروهبان لیخوبابا چی ؟
- با شما می آید . آب از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب ! یک پروانه عبور به اسم او به عنوان پرستار همراه مجروح صادر کردیم .
سلام من را به معلمم ویتالی برسانید .
مچنتی فقط گفت :
- متشکرم
ولی این کلمه را جوری ادا کرد که معنای آن از هر دست دادن محکم و تشکرات گرم اقناع کننده تر بود .
فصل 9
موقعی که آنیوتا اعلام کرد آمبولانس آمد ، در اتاق " تی تیش مامانی " معرکه ای برپا شد .
همه مجروحانی که می توانستند راه بروند از روی تخت هایشان پریدند و درحالیکه مزاحم همدیگه می شدند مشغول راه انداختن مچنتی شدند .
پیچه ووی که چمدان مچنتی را به دست گرفته بود گفت :
- سروان ، خیلی موفق باشی . اینجا که بودیم با هم دوست و برادر شدیم . دلم نمی خواهد ازت جدا شوم . آدرست رو بهم بده . برات می نویسم کار و بارمان با این " تی تیش مامانی " چطور جلو می رود .
romangram.com | @romangram_com