#آنیوتا_پارت_57



شچربینا که از ساکت کردن او مایوس شده بود نهیب زد :

- سرگروهبان طبق مقررات گزارش دهید .



این دستور فوری آنیوتا را به خودش آورد . خبر دار ایستاد ، صورتش را پاک کرد و موضوع کشف خودش را به رییس بیمارستان گفت .



سرهنگ دوم که که در همان حال فرنچ اطو شده اش را پوشیده و تمام دگمه های آن را هم انداخته بود قرص های کثیف و الوده را روی شیشه میزش بهم ریخت . بعد یک لیوان آب ریخت و آن را به طرف آنیوتا دراز کرد و گفت :

- گریه نکنید . بیرون در خیابان بدون این هم هوا مرطوب است ! این همه لومینال از کجا ؟ کی داده ؟



- نمی دانم ، نمی دانم . حتما جمع کرده . این اواخر با سابق فرق کرده بود .



- درباره ی خودکشی با شما حرف نزده بود ؟



- اختیار دارید ! مگر آدمی مثل او خواهد گفت ! آخر مادر جان ، این آدم عین پولاد می ماند . گله ای ازش نمی شنوید . همه چیز را توی دل خودش نگه می دارد .



سرهنگ دوم آستر سفید زیر یقه اش را با دست لمس کرد و گفت :

- عجب موضوعی را برای من طرح کردید ، سرگروهبان .




romangram.com | @romangram_com