#آنیوتا_پارت_49

- شما کاری را که می توانید می کنید . ولی من و شما ، همکار عزیز حضرت مریم نیستیم . ما نمی توانیم معجزه کنیم .



- ولی شما می گویید ، آهن ربایی هست که می تواند این تکه را استخراج کند .



- آقای سرهنگ دوم ، توی وین هست ، توی کلینیک معروف آن شهر ، توی کلینیکی که در تمام جهان شهرت دارد. دستگاه خیلی گرانقیمتی است ، ساخت شرکت زیمنس . موقعی که در وین کار آموزی می کردم این دستگاه را دیدم ، یک وسیله گرانقیمت بی نظیریست . ولی من و شما ، آقای سرهنگ دوم ، دستمان به وین نمی رسد . درحالیکه در کشور شما از این وسیله بی خبرند .



- پس بالاخره چکار می توانیم بکنیم ؟



- آقای سروان را بفرستید به یاسنایا گورا . آنجا مریم مقدس معجزه می کند ... ما شکر مسیح ، بندگان خدا هستیم و اینجور کارها از عهده ی ما بر نمی آید .

بعد با لحن جدی گفت :

- اقای سرهنگ دوم راننده ی شما مرا به دانشگاه می رساند ؟



قدمهای سبکی شنیده شد و پروفسور ظاهرا آنجا را ترک کرد .



شچربینا با لحن تندی گفت :

- ببریدش تو اتاق .



و مچنتی در لحن او که این دستور کوتاه را داده بود حس کرد که دکتر دستپاچه است و سعی می کند با این خشونت دستپاچگیش را پنهان کند.


romangram.com | @romangram_com