#آنیوتا_پارت_47
- دختر زبر و زرنگیست . شانس آوردی فرمانده . بعد از جنگ لزومی پیدا نمی شود انتخاب کنی . توی کیسه خودت میاریش خونه .
مچنتی مورد معاینه پزشکان بیمارستان قرار گرفت . رییس بیمارستان در معاینات انها حضور داشت. دکترها با دقت و مدت زیادی معاینه اش کردند.
بعد جلسه مشورتی در اتاق مجاور تشکیل دادند. البته سروان نفهمید که آنجا چه گفتند ولی از روی مداومت جلسه و لحن دکترها پی برد که وضعش خراب است .
بالاخره بعد از ختم جلسه مشورتی او را به مطب شچربینا ( رییس بیمارستان ) بردند و دکتر با صدای بم گوشنواز خودش گفت :
- سروان ، شما آدم شجاعی هستید . به من گزارش داده اند که چطور آنجا ، در آن سوی اودر ، توی یک وجب خاک جنگیدید . من نباید شما را فریب بدهم . مجبوریم چشم چپتان را برداریم .
- چشم راستم چی ؟
مچنتی تمام بدنش را جمع کرده بود که فریاد نزند.
- چشم راستتان ؟ برای چشم راستتان مبارزه می کنیم . من سرتان را با اصطلاحات پزشکی درد نمی آورم ، اما وضعتان خیلی دشوار است ، خیلی .
- ولی امیدی هست ؟ لا اقل یک خورده...
- امید همیشه باید باشد . یک دفعه ی دیگر با حاذق ترین متخصص راجع به شما مشورت می کنیم . فعلا هم ، سروان ،
به قول شکارچی ها دمتان را بالا نگهدارید . اینجا توی شهر لووف یک ستاره ی قدر اول چشم پزشکی داریم ، ازشان دعوت می کنیم که بیایند.
romangram.com | @romangram_com