#آنیوتا_پارت_46

با اینحال از روی کنجکاوی پرسید :

- چه جور بودم ؟ توی خوابتان چکار می کردم ؟ حتما دارید شوخی می کنید ؟



اما مچنتی نتوانست جوابی به این پرسش شوخی آمیز بدهد و چیزی از خودش در آورد ، به همین علت فقط با حجب و حیا گفت :

- پس گفتید بهار آمده ؟



- آن هم چه بهاری !



- خوب ، کی مشغول معالجه من می شوند ؟ آخه شما آنجا با روسا ارتباط دارید .



- معلوم نیست . فعلا معاینه تان می کنند . سرهنگ دوم سرویس بهداری گفت که از دانشگاه یک استاد معروفی را برای مشورت احظار کرده اند معروف ترین پروفسور اینجاست . باید منتظر آمدنش باشید .



این حرف را زد و در حالیکه پاشنه هایش صدا می کرد از اتاق بیرون رفت .



دست راستی مچنتی گفت :

- دختر مهربانیست .



بیچه ووی گفت :


romangram.com | @romangram_com