#آنیوتا_پارت_45

- شهروندان عجب هوایی دارید اینجا !



و به طرف پنجره رفت و گفت :

- می خواهم بازش کنم کسی مخالفتی ندارد ؟



بلافاصله هوای پر از بوی سنگین بیمارستان جای خود را به هوای خنک و با طراوت برفی که در حال آب شدن است داد . صدای چکه های آب روی قرنیز آهنی ساختمان و صدای کلاغهای پر جنب و جوش به گوش می رسید .



بعد صدای دختر دم گوش مچنتی بلند شد :

- خوب سروان ، در این جای جدید ، چه جوری خوابیدید ؟



این سوال هیچ معنای خاصی نداشت . سوالی بود که پرستارهایی که صبح ها درجه ها را برای زخمی ها می بردند و دکترهاییکه صبح ها به بیماران سرکشی می کردند از آنها می پرسیدند .



ولی مچنتی با شنیدن این صدا بلافاصله شب بی خوابی و همه ی صحبتهای غم انگیزی که صورت گرفته بود را فراموش کرد و گفت :

- خوب خوابیدم . شما را در خواب دیدم . خواب خیلی خوبی دیدم .



دختر گفت :

- بله دیگر ، مرا دیدید ! عجب حرفهایی می زنید سروان .




romangram.com | @romangram_com