#آنیوتا_پارت_170

- اوه بله . شما بعد از اینکه ناپدید شد بینا شدید !



- خوب ، چه شکلی بود ؟



- هیچ چیز خاصی نداشت . صورت ساده ای داشت ، خیلی روسی ، گرد و پر از کک و مک . کک و مک ها مخصوصا بالای بینی اش زیاد بود . موهایش مثل اینکه کمی خرمایی و کوتاه بود . مثل پسر بچه ها . به هیچ وجه شبیه ژولیت نبود . بیشتر به تام سایر مارک تواین شباهت داشت با لباس نظامی .

آن وقت ها که در جبهه بودید این موضوع به چشمتان نخورده بود ؟ یادتان نیست ؟



- یادم نیست . صورتش را به یاد ندارم .



- صبر کنید مچنتی . وقتی که غیبش زد من سعی کردم او را از روی تصورات ذهنی ام نقاشی کنم . شاید هم نقاشی هایم باقی مانده باشد . ولی خوب درنیامده . آخر من دور نما می کشم .



پروفسور درحالیکه مثل پیرمردها آخ و اوخ می کرد کنار یکی از کشوهای میز تحریرش زانو زد . پوشه ای درآورد و بعد از مدتی جستجو چند تصویر جلوی مچنتی گذاشت .

یکی در زد و پروفسور با قیافه مهیبی داد زد :

- گرفتارم .



با اینحال یک مرد موقر و مسن ، در را باز کرد و گفت :

- ویتالی آرکادی یویچ ، من اینجا ...




romangram.com | @romangram_com