#آنیوتا_پارت_164
دختر آهارزده خودش را جلو انداخت ، به طرف او دوید و گفت :
- ویتالی آرکادی یویچ ، من تقصیری ندارم ... من بهش راجع به مقرراتمان گفته بودم . او خودش ...
ضمن این هجوم غیر مترقبه ، حتی گیلاسی که تخم مرغ نیمه تمام در آن قرار داشت از دست پروفسور روی میز افتاد . درچهره اش حالت انزجار بوجود آمد ولی خشمش بلافاصله جای خود را به تعجب و سرانجام به شادی و مسرت داد .
لحظه ای بعد صدای بم صاحب اتاق کار به گوش رسید و دکتر گفت :
- به ، به ، به ، کی آمد ؟ ... قهرمان اودر ... صبر کنید ، صبر کنید ، فامیلتان چی بود ؟
- مچنتی .
- بله ، بله . همان مچنتی . رومئو . این طور نیست ؟ ... رومئوی بی ژولیت ؟
پیرمرد با شتاب از پشت میز برخاست ، دستمال سفره را از زیر یقه اش درآورد و بشقاب را روی میز از خودش دور کرد و خطاب به پرستار گفت:
- گالیا ، سرو صدا راه ننداز . کار بی فایده ای است . سروان مچنتی به هر حال گوش به حرفهای ما نخواهد داد. از آن آدمها نیست. اولین کسی بود که از روی اودر روی خاک آلمان پرید ... شما هم بفرمایید ... بفرمایید سر پستتان ...
- ولی ویتالی آرکادی یویچ ، آخر مقررات ما ...
- از من داشته باشید ، مقررات برای آدم وضع می شود نه انسان برای مقررات . من و سروان هرگز طبق مقررات زندگی نکرده ایم . مگر این طور نیست ؟
و بعد به طور جدی به دختر گفت :
- بروید .
romangram.com | @romangram_com