#آنیوتا_پارت_118
مچنتی احساس کرد که حتی کف دستهایش از فرط هیجان عرق کرد . شخصی که به طرف مسلسل های دستی اس . اس ها می دوید و دستپاچه نبود ، حالا از این سوال ناگهانی ترسیده بود :
- من ... یعنی ما ... یعنی به طور کلی ...
پروفسور گفت :
- یعنی به طور کلی با هم حرف نزدید ، وقت نکردید .
چشمهای آبی پروفسور آشکارا می خندید .
- پس چرا این طور رفتار کردید ، دوستان من ؟ شاگرد مت شچربینا برای من نوشته بود که در لووف مردم شما را برای هم خواستگاری هم کرده اند .
ولی بر اساس شهادت ویلیام شکسپیر اون رومئو شجاع تر و با ابتکار تر از قهرمان اودر ما بوده است .
تازه ژولیت هم تا آنجا که به یاد دارم دختر خانم مصممی بوده .
و ناگهان صحبت را عوض کرد و گفت :
- می دانید افراد شیزوفرنیک و افراد هیستریک چه فرقی با هم دارند ؟ نمی دانید ؟ پس گوش کنید ، من که دکتر هستم به عرضتان می رسانم که افراد شیزوفرنیک معتقدند که دو دو تا می شود پنج تا و خیلی هم از این بابت راضی هستند درحالیکه افراد هیستریک می دانند که دو دو تا می شود چهار تا و این موضوع سخت ناراحتشان می کند .
بعد گفت :
- پس جواب سوال من چی شد ؟ شاید ژولیت جان می تواند جواب دهد ؟ هم اسمش در کتاب شکسپیر از رومئو زرنگ تر بود .
- رفیق سرهنگ ، آخر شاید سروان نمی خواهد ...
- آنیوتا ، این چه حرفیه می زنی ؟ تو ، تو ... من انقدر راجع به این ...
romangram.com | @romangram_com