#آنیوتا_پارت_119



مچنتی دختر را گرفت و او را به خودش فشرد . او هنوز هم صورت دختر را نمی دید و نمی توانست چشمهایش را ببیند . ولی ار روی اینکه دختر چگونه خودش را جلو آورد و چگونه خودش را به او چسباند فهمید که این پیشنهاد اظهار نشده پذیرفته شده است .



پروفسور فنجان کوچولوی قهوه را جلوی بینی اش گرفته بود . انگار سر تا پا غرق در رایحه قهوه شده بود .



- خوب ، تمام شده دیگر . خواستگاری کار خطرناکی است . به طوریکه مردم می گویند خواستگار جام اول و چوب اول را می خورد .

خوب ، ریسک کردم دیگر ... این هم هدیه عروسیتان ...



پروفسور دو کارت دعوت مقوایی قطور گلاسه از کشو میزش درآورد و گفت :

- فردا رژه پیروزیست . اینها کارت دعوت برای رفتن به میدان سرخ است . آنجا برای نظامیان مجروح فسمت مخصوصی اختصاص داده اند . برای کلینیک من یک بلیط فرستاده اند و تقاضا کرده اند که آن را به شایسته ترین زخمی تسلیم کنم . ولی من دو تا زخمی شایسته دارم . بلیط دوم را با هزار خواهش و تمنا از کمیسر نظامی شهر گرفتم . او هم در کلینیک من بستری بوده .

فقط قرارمان این باشد که قهرمان نباید باندش را باز کند ، ژولیت جان چشمهای شما خواهد بود .



پروفسور برخاست و گفت :

- خوب دیگر ، عملیات موسوم به خواستگاری تمام شد . سرگروهبان به فکر تجهیزات فردا باشد که همه چیز برق بزند و به درخشد .

آبروی کلینیک معروف پروئوبرازنسکی را نریزید .





* یکی از بنیان گذاران دولت شوروی و صدر هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد شوروی .


romangram.com | @romangram_com