#آنالی
#آنالی_پارت_43

اخمام تو هم رفت و گفتم:

بگو دیگه، این بازیا چیه؟!

آرشین:نه پشیمون ‌شدم..

_میگم بگو.. عه!

سری تکون داد که گفتم:

آ باریکلا، حالا بگو سریع.

چشم غره ای رفت که باعث خندم شد اما با جمله بعدیش خندم به کل ناپدید شد:

بین تو و شایان چیزی هست؟

با ناباوری نگاش کردم گفتم:

چی؟

شمیم: بخدا منظوری ندارم، ببخشید فضولی کردم، اخه پست اینستات، خوب شدنتون، حمایتاش، زنگای پی در پی..

سری تکون دادم، خندیدمو گفتم:

بیخیال بین ما چیزی نیست، اون فقط دکترمـــه، همین.. روانپزشکمه و من سه ماهه که میرم پیشش.

شایان:

چی؟؟؟؟؟ وای آنالی، وای... من الان باید بفهمم؟ یعنی اینقدر غریبم من؟

-وا! خب دلیلی نداشت جار بزنم! تو که منو میشناسی!

شایان:هضمش واقعا برام سخته آنالی.

پوف بلندی کشیدمو گفتم:

شمیم، حالا اینقدر کشش نده، فقط یه موضوع ریز و کوچیکی رو نگفتم، همین!

سری تکون داد و گفت:

حالت تاثیری هم داشته؟

_چی؟

شمیم:خله..چی نه کی؟ گاو خدا، شایانو میگم.

متوجه منظورش شدمو گفتم:

اهوم، اره بدک نبوده... یعنی خوب بود.

شمیم:وارد روابط عاطفی نشدین که؟

_ این حرفا چیه شمیم! نه بابا..


romangram.com | @romangraam