#آنالی
#آنالی_پارت_26

شمیم گفت: عزیزم، این اقا خوشتیپه و ارمان که بقل دستش ایستاده بود اشاره کرد.

الشن نگاهی به ارمان انداخت و گفت:

شما واقعا فکر میکنین ایشون خوشتیپن؟ ولی من که فکر نمیکنم.

ورو کرد به سمت شمیم و گفت:

عزیزم توکه اینقدر پسر ندیده نبودی، در هر صورت از دیدار باشما مسرورم.و نشست بقلم که اوناهم نشستن و ارمان گفت:

آنالی خانم ، خواهرتون چند سالشون؟

خیلی مسخره گفتم:

اگه بدونین چیزی بهتون اضافه میشه؟

با پوزخندی گفت: خیر اخه میخواستم بدونم ایشون این همه ادب فراوانو با این سن از کجا اموختن که الان فهمیدم از شما.

خواستم چیزی بگم که صدایی از پشت گفت:

اجازه همچین توهینی به انالی رو بهت نمیدم آرمان. ایشون بسیار خوش برخورد و مؤدب اند.

با بهت به سمت صدا برگشتم. الان فقط همینو کم داشتم... شایان؟

رو کردم اونور و بهش نگاه کردم. تیپ خوبی داشت.. مورد علاقم بود و میتونستم یه کاریش کنم..

شایان سلامی به من کرد که الشن با پا محکم زد به پام. چشم غره ای بهش رفتم که لبخند شیطونی زد.

شایان صندلی روبه روی منو اورد بیرون و روش نشست.لبخندی به من زد که لبخندی بعش زدم، با اینکه ازش بدم میومد اما خب میخواستم بلایی سرش بیارم که خودش بره واسه درمان.

شایان: خب چی سفارش دادین؟؟

_من کباب کوبیده و الشنم کباب برگ و این دوتا رو هم نمیدونم.

شمیم: من به گارسون میگم سفارشامونو بیاره اینجا. من و ارمان هردو جوجه سفارش دادیم.

شایان: پس منم کباب کوبیده میخورم که شما ها هم تنها نباشید. و همه امشب مهمون من چون فردا شب...

و با نگاه جدی که بهش کردم خفه شد. لبخند مضحکی زدم که ارشین نگران بهم نگاه کردو گویا منتطر بود که من قهر کنم برم چون شایان جون کوبیده سفارش داده ولی خودمو نگه داشتم و روبه جمع گفتم:

من برم دستامو بشورم .

که شایانم به تبعیت از من بلند شدو گفت:

منم میام.

سری تکون دادم و حرکت کردیم و رسیدیم به قسمت بانوان و اقایان که شایان گفت: حال کردی که چجوری ازت دفاع کردم؟

خندیدم و گفتم:

نیازی به این همه تعریف نبود..

خندیدو گفت: تعریف چیه بابا.. واقعیته عزیزم.


romangram.com | @romangraam