#آنالی
#آنالی_پارت_19

فکر میکنم!

لبخندی زدمو گفتم: مرسی.... عکسشو برات

میفرستم!

_ باشه راستی اسمش چیه؟؟

- آنالی

کمی تیز نگاهم کردو گفت عکسشو برام بفرست حتما!

_ باشه خدافظ

- فعلا

تا دم در منو همراهی کرد و من از خونش خارج شدم.

"آنالـــی"

امروز دوباره قرار بود که برم پیش این هیراد...

یه مانتوی تنگ و کوتاه مشکی که شکل کراواتی بالاش داشت پوشیدم با یه شلوار تنگ لی برمودا و یه شال مشکی و کتونی های م‌شکیم هم که بیرون بود، جلوی اینه ایستادم و یه رژ قرمز جیغ گرفتم زدم، جیغ مات... خط چشم پررنگی کشیدم و عطر مورد علاقمو هم زدم و قاب مبایلمو با یه کیف دوشی ست کردم و از خونه زدم بیرون و با ماشین بابا اینا به سمت مطب هیراد حرکت کردم و واقعا باورم نمیشد که دوباره داشتم پیش یه روان‌شناس میرفتم! روانشناسی که گویا قبلا تو تله من گیر کرده بود!

***

از ماشین پیاده شدم و وارد برج شدم و سوار اسانسور شدم. مطب دکتر طبقه هفتم بود. آسانسور تو طبقه دوم ایستادو درش باز شد و پسری اومد تو، این ... اینکه شایانه!!! یا خدا این اینجا چیکار میکنه؟؟؟؟؟سرشو بالا گرفتو گفت:

تو؟!

چشمامو درشت کردمو گفتم:

تو اینجا چیکار میکنی؟؟

یهو به خودم اومدم.. من، اون، اسانسور.. تنها!! سومین نفرم که شیطونه!

بهش نگاه کردمو گفتم:

جلو نیا

سوالی نگام کرد که به طبقه هفتم رسیدیم و پیاده شدم که دیدم پشت سرم میاد و برگشتم و خواستم چیزی بگم که صاف رفتم تو صورتش..(چیه فکر کردین الان میره توسینش؟؟ و بعدم صحنه عاشقانه؟! نه عزیزم از این خبرا نیستش!)

درجا خودشو کشید عقبو من سرمو انداختم پایینو گفتم:

ببخشید میشه دنبالم نیاین؟

پوزخندی زدو گفت:

واقعا فکر کردی دنبال تو ام؟؟ زیادی خودتو تحویل گرفتی خانم کوچولو!

و از کنارم رد شد! وای الان فکر میکنه من دیوونه ام!

به درک ابله هر چی دوست داره فکر کنه! ابلهه دیگه؟!


romangram.com | @romangraam