#آنالی
#آنالی_پارت_18
- نگو دیگه اینطوری!!
-خا دیـگه منو نزن حالا بفرما!
بهش نگاهی انداختم و گفتم:
یه چند ماه پیش تو تلگرام با یه دختره اشنا شدم که...
حرفمو قطع کردو گفت: هیراد مگه تو قول ندا...
دستمو به نشونه سکوت بالا اوردم و گفتم:
بذار حرفم تموم شه خواهشا.
پووفی کشید و سری به نشانه مثبت بودن تکون داد.. ادامه دادم:
دختره خیلی ساده باهام حرف میزد نه عزیزمی نه عشقمی نه هیچی اصلا هم قرار نبود که همچین حرفایی بینمون زده بشه! بیشتر درباره علایقمون تیم فوتبال مورد علاقمون.. درباره این چیزا باهم حرف میزدیم، من وابستش شدم... خیلی خوب بود طوری که اگه بهم فحشم میداد و عصبانی هم بود برام مهم نبود.. من اگه یه روز باهاش حرف نمیزدم به معنای واقعی دیوانه میشدم..
وابستش شدم... خیلی خوب و انگار که دوست صمیمیم باهام حرف میزد، منم واقعا عاشقش شده بودم.. بالاخره غرورمو زیر پام گذاشتم و بهش گفتم درباره علاقم.. گفتم و غرورمو زیر پام گذاشتم اما اون... اون منو شکست. گفت کارش همینه وابسته میکنه و بعد ول میکنه حتی با حرفای عادی.. اون گفت وقتی یه پسر برای بودنش التماس میکنه غرق در لذت میشه اون یه مریض روانی بود ببین من حتی شماره کارتمم بهش داده بودم ولی اون هیچکاری نکرد هیچ دستبردی بهش نزد، اون خیلی خوب بود، ولی اون مریض بود یه مریض روانی.. اون پسرا رو وابسته میکردو بعد ولشون میکرد مثه دستمال اونا رو مینداخت دور، ولی حالا اون دختر اومده پیش من گرچه خودمم بعدا فهمیدم این همون دخترس، اومده واسه درمان.. البته نه درمان این بیماریش!
بهش نگاه کردم که با بهت گفت:
نــــه؟
سری تکون دادمو گفتم: متـــاسفانه بله!
قیافه متفکری گرفت و گفت:
تو هنوزم دوستش داری؟؟
نمیدونستم چی بهش بگم! برای اینکه خودمو ضعیف جلوه ندم گفتم:
نه نه اصلا...
- خب چه کاری از دست من بر میاد من باید چیکار کنم؟؟
کمی من و من کردم و گفتم:
باید درمانش کنی!
- خب چه طوری!
- از قانون خودمون استفاده کن عکسشو سرش بیار!
اخمی کردو گفت:
هیراد منظورتو نمیفهمم..
نفسی عمیق کشیدم و گفتم:
تو هم باید وابستش کنی و بعد ولش کنی ، اون باید بفهمه نباید احساسات دیگرانو به بازی بگیره! این بیماری جوریه که تا سر خودش نیاد خودش نمیفهمه و درک نمیکنه که چه کار اشتباهی کرده!
تو فکر فرو رفته و من احتمال نود درصد مطمۍن بودم قبول میکنه.. دستشو تو موهای خوش فرمش فرو بردو گفت:
romangram.com | @romangraam